یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

داغونم

داغونم

به  اندازه

شنیدن یه جواب سرد

به اندازه

بغضی که ناخواسته اشک میشه

به اندازه

گریه های بیصدا

به اندازه

آرزوی مرگ








تنهایی

                                    ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره می شوی

غذایت را سرد می خوری ناهار ها نصفه شب ، صبحانه را شام!

لباسهایت دیگر به تو نمی آیند، همه را قیچی می زنی!


ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!

شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!

تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست… روزهای مناینگونه و شبهایم اصلاً نمیگذرد 


خیلی دیر شده


کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم


مثل ساعت هایی که صبح، دلسوزانه زنگ می زنند


و در میانِ خواب و بیداری، بر سرشان می کوبیم


بعد می فهمیم که خیلی دیر شده




فاصله ها

نالیدن از این فاصله ها کارِ قلم نیست


در خانه ی ما جز غم دوریِ تو غم نیست


افسانه نگو! چگونه دست از تو کِشم من؟


من عاشق چشمان تو ام! دستِ خودم نیست!



بعضی وقتها

بعضی وقتها

حتی گریه
 دردی ازت دوا نمیکنه

میشینی و زل میزنی یه گوشه

زانوهـاتو بغـل میکنی

و با خودت میگی :

دیگه زورم نمیرسه

من مانده ام و...


من مانده ام و یک برگه سفید!!!


یک دنیا حرف نا گفتنی!!!


و یک بغل تنهایی و دلتنگی...


درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!!


در این سکوت بغض آلود


قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!


و برگ سفیدم


عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!


عشق تو نوشتنی نیست...


در برگه ام , کنار آن قطره


یک قلب کوچک می کشم !


و , وقت تمام است!!!


برگه ها بالا...