یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

اندوه

اندوه

کوچ نمی داند

آشیان می سازد وُ

پرواز

فراموشش می شود...

 
 سیما حجازی


تظاهر به شادی


می خندم!


تظاهر به شادی می کنم!


حرف میزنم مثل همه...


اما...


خیلی وقت است مرده ام!


خیلی وقت است دلم می خواهد روزه ی سکوت بگیرم!


دلم می خواهد ببارم...




دلم میگوید


دلم میگوید به شهرت بیایم

حتی با اینکه میدانم نمیبینمت اما...

همین بس است مرا که ریه هایم را

 از هوایی که تو نفس میکشی پر کنم

 قول میدهم تا آخر عمر هوایت را نگه دارم

 عقلم اما...همیشه با دلم سر جنگ دارد

 میگوید نرو...میمیری

 دروغ هم نمیگوید بیچاره

خوب میداند...

 در هوای تو اما بی تو من میمیرم

سکوت من فریاد است


گاهی خسته می شوم

     از بودنم

     گاهی دلم می گیرد

     گاهی از دیدار ها خسته می شوم

     گاهی به دیدار ها دلتنگتر

     گاهی یکی را صدا میزنم که به دادم برسد

     گاهی فریاد کسی می شوم ، تا با من صدا بزند

     گاهی با سکوتم ، فریاد کسی را جواب میدهم و به کمکش می شتابم

     گاهی سکوتم ،فریاد می کند که به دادش برسم

     گاهی فریادم ، سکوت می شود و اِنقدر آرام می شوم

     که در میان فریاد ها به سکوت فرو می روم

     آری فریاد من سکوت است !




------------->انّاالیه الرّاجعون<---------------


------------->انّاالیه الرّاجعون<---------------

 

 

 

من خود ز خود بیگانه ام ، من خود ندانم کیستم

 

هستِ من از هستی او ، گر او نباشد نیستم

 

هر سو به هر جا رو کنم ، رویش هویدا می شود

 

در آینه چون رو کنم ، معشوق پیدا می شود

 

او جوهر و او دایره ، او کلّ و من در کنگره

 

شرحش به عقلم می رسد ، عقلم به شرحش در گِرِِِه

 

هرگز خماری نا کشد ، هر کس ز جامش مست شد

 

نابود بودم ، بودِ من ، از جوهر او هست شد

 

در های و هوی میکده ، نام تو را هو می کشم

 

با اشک ، با مژگانِ خود ، راه تو جارو می کشم

 

بی دانه در دام تو شد ، این مهربان آهوی من

 

در گودِ تو بر خاک شد ، این ناتوان زانوی من

 

در من دگر مرده ست من ، مرده ست در من میم و نون

 

گر مرگ راهِ وصل ماست ، اِنّااِلیه الرّاجعون



دل رفــتــه


پــــــــــــای رفــتــه را مــیـتــــوان بــرگــردانــد

امـــا

دل رفــتــه را هــرگــز !



زمانه ی تلخ

دلم همیشه پر است از زمانه ی تلخ
که لحظه لحظه می دهدم یک نشانه ی تلخ
 
دلم همیشه پر است از غمی که می آید
شبیه بغض گلوگیر، در بهانه ی تلخ
 
تب و تباهی و حس قریب تنهایی
عجب ضیافت شومی در این شبانه ی تلخ“
 
چقدر حس بدی است حس تنهایی”
دوباره زمزمه ی زیر لب، ترانه ی تلخ
 
کبوتری که جدا مانده از جفتش
چگونه پر بزند رو به آشیانه ی تلخ؟
 
قلم به دست من هر شب به گریه می گوید:
چرا دوباره شروعِ شعرِ عاشقانه ی تلخ؟
 
تمام قصه همین بود: اینکه تو بروی
ومن به انتظار تو خیره، به بی کرانه ی تلخ
 
احسان نصری

فاصله گرفتن از آدمها


فاصله تان را با آدم ها رعایت کنید؛

آدم ها یکدفه می زنند روی ترمز؛


و آن وقت شما مقصری …!



سرشارم از تنهایی

یه دریا اشک برای ریختن دارم . . .

یه دل گرفته . . .

یه زندگی پر از خالی . . .

من سرشارم از تنهایی . . .