صدایم کن تا مرا در آغوش کشد زندگی
همانند پروانه ای سبک در آغوش گلبرگها
صدایم کن تا زیبا شود صدای زندگی
همانند خش خش برگ های پاییز بر سنگ فرش خیال
صدایم کن تا بند بند وجودم فدایت شود
آنگونه که حرف نامم را آوا میکنی
صدایم کن تا خشتی تازه نهم برین ویرانه
صدایم کن تا از قفس پرواز کنم سوی آسمان
صدایم کن…
در زمینی که ضمیرِ من و توست
از نخستین دیدار، هر سخن، هر رفتار
دانه هاییست که می افشانیم
برگ و باریست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش «مِهـــر» است
گر بدان گونه که بایست به بار آیـَد
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیــارایَد...
فریدون مشیری