ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
شـــــب قراریست که
ستـــاره برای بوسیــــدن ماه میگـــذارد
وچه زیبـــاست شرم زمیــــن
که خــــودش را به خـــــواب میزنــــد...
من از شب های تنهایی، هزاران داستان دارم
درون دل نمی دانی، چه اندوهی نهان دارم
چه می پرسی زسوز دل، که چون شمع سحرگاهی
زعشق بی سرانجامم، بسی آتش به جان دارم
به باد نیستی دادم اگر خاکستر عمرم
ولی شادم که عشقت را به سینه جاودان دارم
بیا ای آرزوی دل، دمی بشنو نوای دل
که این آوای مشتاقی، به یادت هرزمان دارم
روم کُنجی به خاموشی، کنم سر زیر پر بی تو
نه دیگر شوق پروازی، نه میل آشیان دارم
به یاد آن شب وصلی که در پایت به سَر کردم
کنون عمریست کز حسرت، دوچشم خونفشان دارم
به جامی تازه کن ساقی، خدارا کام خشکم را
که من امشب زناکامی، غمی بس بیکران دارم
پس از آن با تو بودن ها، در آغوشت غنودن ها
دگر اکنون چه امیدی ،به بودن در جهان دارم
" ضیاء مصباحی "
اسبی داشته باشم!
و عاشق یک ستاره باشم
شب که شد..
تو در آسمان می درخشی
من مثل دیوانه ها
تا جایی که تکلیف شب را با ستاره اش روشن کنم...
بگذار فرزندان ما بگویند
کویرنشین غریب عاشق می شود
عجیب می میرد
می بینی؟
حتی نرسیدن به تو هم..داستان پر از رویای خودش را دارد!
یادت باشد
عاشق را نه شب تهدید می کند..نه مرگ
فقط فاصله...
یواشکی عکسش رو میذاری رو به روت
وبا بغض باهاش حرف میزنی ...
اشکهات جاری میشه
اما خوبه
اون نمیفهمه داری گریه میکنی