یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

تنهایی

تنهایی یعنی :


ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است ،


اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است !



مرگ مغزی شدم!

احساس میکنم حال کسی رو دارم ک درکماست


ن خوب ک فکر میکنم احتمالا دچار مرگ مغزی شدم


تمام اعضای بدنم درست کار می کنن از جمله قلبم


ولی مغزم به کل رو ب زواله


ولی ن کلا از کار افتاده چون همش ارور میده


 کاش جای اینکه مغزم از کار می افتاد قلبم از تپش می ایستاد


اینطوری دیگه حداقل دیگران امید ب برگشتم نداشتن


اخه مگه معجزه ای برای برگشت ی مرگ مغزی ب زندگی وجود داره؟


اینو باید ب بقیه فهموند


و مشکل از همینجا شروع میشه


از همینجایی ک هرکس ب زبون خودش حرف بزنه


و کسی کوتاه نیاد برای درک زبون یکی دیگه


پس چطور باید در این دنیای موهوم ارتباط برقرار کرد


من ک نمیدونم!!










تنهایی

آه جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست

 پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست

 

یک خود آزاری زیباست که من تنهایم

 لذتی هست در این زخم که در مرهم نیست

 

اشتیاقی به گشوده شدن این گره نیست

ور نه تنهایی من که گره اش محکم نیست

 

من از این فاصله ها هیچ ندارم گله ای

هر چه تقدیر نوشتست بیفتد غم نیست

 

لذتی نیست اگر درد نباشد قبلش

لذتی بیشتر از شور پس از ماتم نیست

 

بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد

آدم بی غم و بی درد دگر آدم نیست

 

تو نبین ساکت و ارام نشستم کنجی

حرف نا گفته زیاد است ولی محرم نیست

 

سید تقی سیدی


تنهایی


اندوهم را
نیمی به زمین دادم
نیمی به آسمــــــــــــــان
نیمــــــــــــی آب شد نیمی آبی

*
تنهایی ام را
نیمی به آسمان دادم
نیمی به زمیـــــــــــــــن
نیمی مــــــــــــــــــــــــ ـــاه شد
نیمی مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــاهی ! !

*
سکوتم را
نیمی به زمین دادم
نیمی به آسمـــــــــــــان
نیمی رعــــــــــــــــــــــد شد
نیمی طــــــــــــــــــــــــ ــــــــوفان !
*
آیینه ی قفس نمی گذارد
پرنــــــــــــــــده فراموش کند
یــــــــــــــــــــک لحظه تنهایی خود را !
سکوت هم نمی گذارد که من تنهایی خود را فراموش کنم !!
*
پرنده به پر بدل شد
پــــر به پـــــــــــــرنده
آب به آبــــــــــــــی بدل شد
مــــــــــاه به مــــــــــــــــــاهی
رعــــــــد به طـــــــــــــــــــــوفا ن
قــــــــــــــفـــــــــ ـــــس خـــــــــالـــــــی
جـــــــــــهان از عـــــــــــــشق تـــــــــــــهی
تــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــو به خودت بدل شدی
مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــن به تنهایی



تنهایی

از جنس خاک این حوالی نیست،خاکی که دنیا بر سرم کرده!

کلّ پزشکان حرفشان این بود: احساس در جسمم ورم کرده

دیوار، قابِ عکس گیجم را مثل لحاف انداخته رویش!

آنقدر از تو دور ماندم که ،آغوش دیوار از برم کرده


امید صباغ نو

قرار

مقابل دریا که می رسم

فقط برای چشمهایت دعا می کنم

اما تو هرگز مستجاب نمی شوی

ببار ...


ببار که باز باورت کنم


ببار در همین کوچه پس کوچه های بارانی


ببار در همین کوچه مهتاب


راستی قرارمان


"همان ساعت "نمی دانم


ساعت لجوجی که هیچ عقربه ای


روی شانه هایش به خواب نمی رود


یادت نرود


تو ، همیشه فرصت کوتاه منی برای شعر


تا می آیم زمزمه ات کنم


زود تمام می شوی

می دانم سالهاست


ساعت قرارمان

یک دقیقه به هیچ است


و من همیشه فقط یک دقیقه

دیر می رسم

شب های تنهایی

من از شب های تنهایی، هزاران داستان دارم

درون دل نمی دانی، چه اندوهی نهان دارم

 

چه می پرسی زسوز دل، که چون شمع سحرگاهی

زعشق بی سرانجامم، بسی آتش به جان دارم

 

به باد نیستی دادم اگر خاکستر عمرم

ولی شادم که عشقت را به سینه جاودان دارم

 

بیا ای آرزوی دل، دمی بشنو نوای دل

که این آوای مشتاقی، به یادت هرزمان دارم

 

روم کُنجی به خاموشی، کنم سر زیر پر بی تو

نه دیگر شوق پروازی، نه میل آشیان دارم

 

به یاد آن شب وصلی که در پایت به سَر کردم

کنون عمریست کز حسرت، دوچشم خونفشان دارم

 

به جامی تازه کن ساقی، خدارا کام خشکم را

که من امشب زناکامی، غمی بس بیکران دارم

 

پس از آن با تو بودن ها، در آغوشت غنودن ها

دگر اکنون چه امیدی ،به بودن در جهان دارم


" ضیاء مصباحی "


تنهایی و سکوت

مردمانی هستند که میخواهند بدانند تو چه مرگت است …

و وقتی بفهمند چه مرگت است …

بهت میگویند بس کن …

انرژی منفی نفرست …

اینجاست که سکوت معنا پیدا می کند …

و تنهایی می شود تنها چاره … !


این چند روز که منتظرت بودم ..




این چند روز که منتظرت بودم .. 

به اندازه چند سال گذشت...

اما من فهمیدم...

سال یعنی چه...

ماه یعنی چه...

روز یعنی چه...

لحظه یعنی چه...

این چند روز گذشت وتو امروز آمدی اما من فهمیدم:

گذشتن، زمان، انتظار

یعنی چه!!!!!!!!!