ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده
خوش آمدی به دل من ،به شهر جنگ زده
به دلشکستگی ام نیست هیچ آینه ای
مرا برای شکستن خریده،رنگ زده
به من هر آنکه رسیده ست،خویش را دیده است
به من هر آنکه رسیده ست جز تو سنگ زده
نپرس بی تو که آمد،نپرس بی تو که رفت
که سر به این دل از دوری تو لنگ زده؟
خوش آمدی به دل من دوباره تنهایی!
که بی تو زندگی ام لنگ بوده،لنگ زده
مژگان عباسلو
و تو خندیدی من مجبور شدم "فاصله"را...!
ساده از دست ندادم دل پر حوصله را
من "برادر"شده بودم و "برادر"باید
وقت دیدار رعایت کند این "فاصله"را
دهه ی شصتی دیوانه یکبار عاشق
خواست تا خرج کند این کپن باطله را
عشق!آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداختی از شرم ندیدم تله را
و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم
با تو برگشتم ومجبور شدم قافله را...!
عشق گاهی سبب گم شدن از خاطره هاست
خواستم باز کنم با تو سر این گله را
عبدالجبار کاکایی