عدالت

عدالت، یعنـی همیـن،

تو، دلـم را بُردی.

مـن، خیالت را…!

دلتنگی

בُنـیـآے مـَלּ בر لـَبـخـَنـבهـآے تــُو

گرفـتـَלּ בستـآنـَت خُلـآصــﮧ میشـَوב

....بــِﮧ هـَمیـלּ سـآבگــے.......

بـَرـآے تـَمـآم لـَحظــﮧ هـآے بـآ مـَלּ نـَبوבنت

בلـتـَنگــے میکـُنـَم ! !

مینویسی،میخوانم

مى نویسى آرامش، مى خوانم چشمان تــو ...

مى نویسى زندگى، مى خوانم نفس هاى تــــــــو ...

مى نویسى محبت، مى خوانم دستان گرم و با احساس تــو ...

مى نویسى عشـــــق، مى خوانم تـــــــــــو

من و تو

این روزها که همه زغال فروش شده اند…. 

بیا 

من 

و 

تو 

 سپید بمانیم… 

عشق

عشق........

همین خنده های ساده توست..............

وقتی با تمام غصه هایت میخندی.............

تا من از تمام غصه هایم رها شوم..........

آرزوی زیبا

مــی دانـــی

اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم

برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!

شــایـــــد

آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ..

خوب کـــــه فکـــــــر میکنم . . .

خواستم  گلــــــــــه  کنم از نامهـــــــــربانــــی هایت . . .

 امــــــــــّـــــــــــــا . . .

 خوب  کـــــه فکـــــــر میکنم . . .

 مــــــن بی مقدمه عاشق تـــو شدم ... 

 تقصیـــر تــو نیست ... اشتبــــاه مَـــن است ...!

عادت من

این عادت هر روزه ی من است ؛

که گاهی

بی هوا،

بی خبر،

به جایی خیره می شوم ..

کم کم غرق در فکر تو می شوم

انقدر غرق که عاقبت ،

چند قطره اشک دل تنگی

می آید می نشیند روی گونه هایم ..

بعد یواشکی آن ها را پاک می کنم ؛

دست آخر هم بلند می شوم و

خودم را با هزار فکر و کار دیگر مشغول می کنم ..

تا شاید دوباره به یادت نیفتم ...

ناشیانه

حــــــــــــرف تو که می شود

 

  مـــــــــن چقــــدر ناشــــیانه،

 

  ادعای بی تفاوتی می کنم...

درلـابه لـایِ دلـشوره ها و تــ ـرس هـایم

این عصرهای بارانی
عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد …!
گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی
و مـن دچـار می شـوم …
تـمام ” مــن” دارد “تـــو” می شـود …