یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

من...!

من…!

مرا که میشنـاسی؟! خودمم

کسی شبیه هیچکس!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی

مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر

اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام!!




دری هستم

که می‌توانست به آسمان باز شود

اگر لولایش به زمین

چفت نبود...

من خسته است

باید خودم را ببرم خانه !

باید ببرم صورتش را بشویم…

ببرم دراز بکشد…

دلداریش بدهم ، که فکر نکند…

بگویم نگران نباش ، میگذرد…

باید خودم را ببرم بخوابد…

“من” خسته است …!

خسته ام

من خسته ام


وغرورم اجازه نمی دهد


بیفتم از پا


حتی تبرهایی که در ریشه هایم


گیر کرده اند


با تعجب نگاهم می کنند


این درخت مگر چند ساله است!!



اندیشه من

به تـــو می اندیشــــم 

به تـــو و تنـــدی طـــوفان نگاهـــت بر من 

به خــود و عشـــق عمیـــقت بر تن 

به تـــووخاطـــــره ها  

که چرا هیــچ زمانی من وتو ما نشـــدیم 

جام قلبم که به دست تو شکست  

من چرا باز تو را بخشیدم؟ 

به تـــو می اندیشــــم  

به تو کــه غرق در افـــکار خودی 

من در اندیشــــه ی افـــــکار تـــوام 

قانعـــم بر نگه کـــوته تو 

هر زمان در پی دیدار توام 



تجربه

زندگی به من آموخت که


آدم ها نه دروغ می گویند نه زیر حرفشان می زنند


اگر صرفا چیزی می گویند


احساسشان در همان لحظه است نباید روش حساب کرد.



درون من

پنجره را ببند
گل های پریشان این پرده را
هیچ نسیمی آرام نمی کند دیگر .
.........
و پرنده ای در من است که هر روز
به بزرگی آسمان شک می کند .

پنجره را ببند
بارانی که در من آغاز شده است
زیر هیچ چتری بند نمی آید .


در من
بهاری است که برای آمدنش

به هیچ تقویمی اعتماد نخواهد کرد ........




آشنایان من


آشنا هایم ;

غریبه هایی هستند ،

که تنها اسمشان را میدانم …
 

انتهای جاده من

 این جاده تا کی ادامه دارد..........


به پایان رسیدم 



      

خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتری

خداوندا!
مگر نه اینکه از رگ گردنم به من نزدیکتری...؟
مگر نه اینکه، مهربان تر از مادر برای منی...!؟
مگر تو مرا با تمام عشق و ارزویت نیافریدی...؟
مگر نمیگویی، مرا دوست داری...؟
هیچ چیز نمیخواهم ...
فقط...!
لحظه ای مرا به آغوش بکش...
دلم از همه چیز بیشتر...

برای یک آغوش مهربان ...تنگ است!



من یک دخترم


من یک دخترم!

بدان حوای کسی نمیشوم که به هوای دیگری برود...

تنهاییم را با کسی قسمت نمیکنم که روزی تنهایم بگذارد...

روح خداست که در من دمیده شده و احساس نام گرفته و

ارزان نمی فروشمش!

دستهایم بالین کودک فردایم خواهد شد...

بی حرمتش نمیکنم

و به هر کسی نمی سپارمش