اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام!!
من خسته ام
وغرورم اجازه نمی دهد
بیفتم از پا
حتی تبرهایی که در ریشه هایم
گیر کرده اند
با تعجب نگاهم می کنند
این درخت مگر چند ساله است!!
به تـــو می اندیشــــم
به تـــو و تنـــدی طـــوفان نگاهـــت بر من
به خــود و عشـــق عمیـــقت بر تن
به تـــووخاطـــــره ها
که چرا هیــچ زمانی من وتو ما نشـــدیم
جام قلبم که به دست تو شکست
من چرا باز تو را بخشیدم؟
به تـــو می اندیشــــم
به تو کــه غرق در افـــکار خودی
من در اندیشــــه ی افـــــکار تـــوام
قانعـــم بر نگه کـــوته تو
هر زمان در پی دیدار توام
زندگی به من آموخت که
آدم ها نه دروغ می گویند نه زیر حرفشان می زنند
اگر صرفا چیزی می گویند
احساسشان در همان لحظه است نباید روش حساب کرد.
به هیچ تقویمی اعتماد نخواهد کرد ........
من یک دخترم!
بدان حوای کسی نمیشوم که به هوای دیگری برود...
تنهاییم را با کسی قسمت نمیکنم که روزی تنهایم بگذارد...
روح خداست که در من دمیده شده و احساس نام گرفته و
ارزان نمی فروشمش!
دستهایم بالین کودک فردایم خواهد شد...
بی حرمتش نمیکنم
و به هر کسی نمی سپارمش