یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

دلتنگی

دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند… ؛
امروز عجیب؛
بی واژه؛
بی حصار… ؛
می خواهمت…

به یاد تو می افتم

به یاد تو می افتم
هر گاه هر لیوانی از دستی می افتد،

هزار تکه می شود.

به یاد تو می افتم
هر هواپیمای کاغذی هر گاه

سقوط می کند از اوج بر دامنم.

به یاد تو می افتم
هر سیبی از شاخه ای،

هر قطره ای به دریایی،

هر اندامی به خاک می افتد…

به یاد تو می افتم … بی صدا…






مست مست

حالش خراب بود، سرش گیج و مست مست

آمد  دوباره  روی  همان  بالـکن  نشست


یک دور به تمــام خیــابــان نگــاه کرد

به جفت های مسخره ی دست توی دست


لبخند زد بــه هر که دلش  را  فروختــه

لبخند زد به هرکه شبیه خودش شکست


آغـوش  بــاز  کــرد  و  تنش  را  بــه  بــاد  داد

حس کرد مثل سایه اش امشب سبک شده ست


راضــی نشد پرنده ی کوچک...وبالـــکن

دیگر برای بال و پرش پست پست پست



بارید تا دمـادم صبـــح و کسـی ندید

بد مستی قشنگ جوانی غزل پرست


صبـــح  آسمــان  برای  پریدن  زلال بـــود

آماده شد دل از همه ی بیت ها گسست...


اشکی چکیدو...آه چقدر آشناست این-

دستی که پلک های مرا عاشقانه بست

 

 

فروغ تنگاب جهرمی





چه خبر از دل تو ؟

چه خبر از دل تو ؟


نفسش مثل نفسهای کوچک دل من می گیرد ؟


یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی میمیرد ؟

چه خبر از دل تو ؟

دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من می گیرد ؟

مثل رؤیای رسیدن به خدا ..... همه شب تا به افق

دل من نیز آزادگی قلب تو .... پر می گیرد ؟

چه خبر از دل تو ؟




در دلت جای کسیست؟

با تو من 

           راز بسی گفتم و 

                                 باز

 

 

هر زمان

           چشمِ تو افتاد

                              به من

 

 

پرسیدی

          در دلت

                    جای کسیست؟

.

.

م. مزیدی

از یک روزی به بعد...


از یک روزی به بعد...حذف می کنی عادت ها را...احساس ها را...
آدم ها را...آدم ها را...آدم ها را...
یک کاغذِ سفید،
یک به نام ِخدا،
یک نقطه سر ِ خط....

از یک روزی به بعد، برایِ خودت،
برایِ دلت، روز می گذرانی،
بی خیال می شوی...

از یک روزی به بعد،
برایِ آدم بودن، آدم ماندن،
برایِ احساست

برایِ خودت میروی و پشتِ سرت را هم نیم نگاهی نمی کنی...



 

او همیشه هست !

در دستور زبان عرفان ،

فعل اینگونه صرف می شود :


من نیستم ، تو نیستی ، او همیشه هست !





فاصله گرفتن از آدمها


فاصله تان را با آدم ها رعایت کنید؛

آدم ها یکدفه می زنند روی ترمز؛


و آن وقت شما مقصری …!



سرشارم از تنهایی

یه دریا اشک برای ریختن دارم . . .

یه دل گرفته . . .

یه زندگی پر از خالی . . .

من سرشارم از تنهایی . . .


فاصله ها

نالیدن از این فاصله ها کارِ قلم نیست


در خانه ی ما جز غم دوریِ تو غم نیست


افسانه نگو! چگونه دست از تو کِشم من؟


من عاشق چشمان تو ام! دستِ خودم نیست!