یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

عاقبت روشنایی

هرکس روشنایی دهد عاقبتش دار است

سقف خانه را ببین اعدام دسته جمعی چراغ هاست

بغض...اشک

کلی بغض توی گلوم قرنطینه شدن


این گلو دیگه ظرفیت این همه بغض رو نداره


باید یکسریشون اشک بشن


از دنیای درونم بیرون بریزن


تا جا برای بغض های جدیدتر باز بشه




بن بست

هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست

و هیچ خیابانی …

بن بست ها اما فقط زنها را می شناسد انگار

در سرزمین من

سهم زنها از رودخانه ها تنها پل هایی است که

پشت سر آدمها خراب شده اند

... ... ...اینجا نام هیچ بیمارستانی

مریم نیست....

تخت های زایشگاهها اما

پر از مریم های درد کشیده ای است

که هیچ یک ، مسیح را

آبستن نیستند...... !!!!

چشمانش



همه میگویند چشمانش رنگارنگ است !


اما من میگویم چشمانش عسلی ست !


نه برای رنگش !


چون شیرینترین خاطراتم در چشمانش بود





قرار

مقابل دریا که می رسم

فقط برای چشمهایت دعا می کنم

اما تو هرگز مستجاب نمی شوی

ببار ...


ببار که باز باورت کنم


ببار در همین کوچه پس کوچه های بارانی


ببار در همین کوچه مهتاب


راستی قرارمان


"همان ساعت "نمی دانم


ساعت لجوجی که هیچ عقربه ای


روی شانه هایش به خواب نمی رود


یادت نرود


تو ، همیشه فرصت کوتاه منی برای شعر


تا می آیم زمزمه ات کنم


زود تمام می شوی

می دانم سالهاست


ساعت قرارمان

یک دقیقه به هیچ است


و من همیشه فقط یک دقیقه

دیر می رسم

گم شده ام




"تو" در اینجا چقدر زیاد است

و

"من" در اینجا مثل غریبه ای بی یاور

میان همهمه های سفر گم شده ام...




این چند روز که منتظرت بودم ..




این چند روز که منتظرت بودم .. 

به اندازه چند سال گذشت...

اما من فهمیدم...

سال یعنی چه...

ماه یعنی چه...

روز یعنی چه...

لحظه یعنی چه...

این چند روز گذشت وتو امروز آمدی اما من فهمیدم:

گذشتن، زمان، انتظار

یعنی چه!!!!!!!!!






مقصد

چه برسیم و چه نرسیم

آخر ِ تمام ِ قصه های ما را خوب ننوشته اند،


برای رسیدن تلاشی نیست


وقتی مقصد همیشه نامعلومه...



کویرنشین...


دوست دارم مثل یک کویرنشین

اسبی داشته باشم!

و عاشق یک ستاره باشم

شب که شد..

تو در آسمان می درخشی

من مثل دیوانه ها

می تازم

تا جایی که تکلیف شب را با ستاره اش روشن کنم...

بگذار فرزندان ما بگویند

کویرنشین غریب عاشق می شود

عجیب می میرد

می بینی؟

حتی نرسیدن به تو هم..داستان پر از رویای خودش را دارد!

یادت باشد

عاشق را نه شب تهدید می کند..نه مرگ

فقط فاصله...


من عاشق نیستم!


من عاشق نیستم!

فقط گاهی

حرف تو که می شود

دلم...

مثل اینکه تب کند

گرم و سرد می شود

توی سینه ام چنگ می زند

آب می شود

تنگ می شود

تنگ می شود

این که عشق نیست.....!!....هست؟؟؟