یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

باتو هستم ای غریبه


باتو هستم ای غریبه،

آشنایم میشوی؟

آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟

من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...

مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟

روزگار،

این روزگار بی خدا تا زنده است

ای غریب آشنا،

آشنایی با خدایم میشوی؟

من که شاعر نیستم

شکل غزل را میکشم

رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟

ای غریبه با شکوه و دلخوشی

همسرای خنده های باصفایم میشوی؟

بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی

با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟








چه خبر از دل تو ؟

چه خبر از دل تو ؟


نفسش مثل نفسهای کوچک دل من می گیرد ؟


یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی میمیرد ؟

چه خبر از دل تو ؟

دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من می گیرد ؟

مثل رؤیای رسیدن به خدا ..... همه شب تا به افق

دل من نیز آزادگی قلب تو .... پر می گیرد ؟

چه خبر از دل تو ؟




اسم دلم


وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود

خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمی‌شود؟

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود

تا نیستی تمام غزل‌ها معلق‌اند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود



زنده‌یاد نجمه زارع





تبریک روز پدر


به دنبال قشنگ ترین واژه ها و کلمات میگردم

اما هیچ کلمه و واژه ای نمیتواند عظمت حضور تو را در زندگی من وصف کند

فقط میگویم ” دوستت دارم پدر ” روزت مبارک


------------->انّاالیه الرّاجعون<---------------


------------->انّاالیه الرّاجعون<---------------

 

 

 

من خود ز خود بیگانه ام ، من خود ندانم کیستم

 

هستِ من از هستی او ، گر او نباشد نیستم

 

هر سو به هر جا رو کنم ، رویش هویدا می شود

 

در آینه چون رو کنم ، معشوق پیدا می شود

 

او جوهر و او دایره ، او کلّ و من در کنگره

 

شرحش به عقلم می رسد ، عقلم به شرحش در گِرِِِه

 

هرگز خماری نا کشد ، هر کس ز جامش مست شد

 

نابود بودم ، بودِ من ، از جوهر او هست شد

 

در های و هوی میکده ، نام تو را هو می کشم

 

با اشک ، با مژگانِ خود ، راه تو جارو می کشم

 

بی دانه در دام تو شد ، این مهربان آهوی من

 

در گودِ تو بر خاک شد ، این ناتوان زانوی من

 

در من دگر مرده ست من ، مرده ست در من میم و نون

 

گر مرگ راهِ وصل ماست ، اِنّااِلیه الرّاجعون



قانون


حالا
هم من ، هم تو !
هر دو خوب می دانیم
این راه نه پایانی دارد ، نه وصالی
اما هنوز دوش به دوش می رانیم !

قانون خط های موازی یادت هست
دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند !

و سکوت می کنیم
هم من ، هم تو !

اصلا بیا
یک خط زیر قانون خط های موازی بنویسیم

دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند
اما این دلیل نمی شود همدیگر را

 دوست نداشته باشند ...

هم من ، هم تو !



دلتنگی




دلتنگی


لحظه ای رهایم نمی کند


فقط از رنگی به رنگ دیگر در می آید


گاهی از آبی چشمانت


به سرخی لب هایت


و گاهی از سیاهی موهایت


به تیرگی بختم



کاظم خوشخو






همه تو را می شناسند



از تمامِ پروانه هایِ عاشق


تمامِ کوچه هایِ بی عابر


از خیالِ آفتاب وُ نسیم


تانیمکت های بی قاعدهِ پارک ها


از شب،


نشانی تو را گرفته ام


همه تو را می شناسند


آنقدر که نامَت را زمزمه کرده‌اَم

 

ایرج تمجیدی



در دلت جای کسیست؟

با تو من 

           راز بسی گفتم و 

                                 باز

 

 

هر زمان

           چشمِ تو افتاد

                              به من

 

 

پرسیدی

          در دلت

                    جای کسیست؟

.

.

م. مزیدی