یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

فرض کن شک مثل آتش در تنت افتاده باشد



فرض کن شک مثل آتش در تنت افتاده باشد

آتشی که با غرض در خرمنت افتاده باشد


فرض کن در شعرهایت زندگی کردی و حالا

دفتر شعرت به دست دشمنت افتاده باشد


فرض کن در اوج خوشبختی بفهمی تیره بختی

عکس مردی دیگر از کیف زنت افتاده باشد!


فرض کن از حاشیه یک عمر دوری کرده باشی

ناگهان خون کسی بر گردنت افتاده باشد...


فرض کن یک لحظه قبل از رفتنت بر روی صحنه

اتفاقی،دکمه پیراهنت افتاده باشد!


فرض کن این فرض ها تقصیر تقدیر تو باشد

اینکه شک دنبال چشم روشنت افتاده باشد


آب دریای خزر کم خواهد آمد وقت شستن

لکه ی ننگی اگر بر دامنت افتاده باشد


امید صباغ نو






پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده

پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده

خوش آمدی به دل من ،به شهر جنگ زده


به دلشکستگی ام نیست هیچ آینه ای

مرا برای شکستن خریده،رنگ زده


به من هر آنکه رسیده ست،خویش را دیده است

به من هر آنکه رسیده ست جز تو سنگ زده


نپرس بی تو که آمد،نپرس بی تو که رفت

که سر به این دل از دوری تو لنگ زده؟


خوش آمدی به دل من دوباره تنهایی!

که بی تو زندگی ام لنگ بوده،لنگ زده


مژگان عباسلو


دو جام...


دو جام قبل و ... دو تا بعد کار می چسبد...

دو جام بعد در آغوش یار می چسبد


همین که مست شوی... حس کنی که خوشبختی

در اوج تلخی این روزگار می چسبد


مرا بخواه و به من چای و بوسه وعده بده

قرار تو به من بی قرار می چسبد


بچنگ جسم مرا عاشقانه ... چون شیری

که ناگهان به گلوی شکار می چسبد


چقدر مست در آغوش بودنت خوب است

چقدر بوسه ی بی اختیار می چسبد


مرا رها کن و بگذار منتظر باشم...

برای بوسه کمی انتظار می چسبد


مهتاب یغما


باتو هستم ای غریبه


باتو هستم ای غریبه،

آشنایم میشوی؟

آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟

من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...

مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟

روزگار،

این روزگار بی خدا تا زنده است

ای غریب آشنا،

آشنایی با خدایم میشوی؟

من که شاعر نیستم

شکل غزل را میکشم

رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟

ای غریبه با شکوه و دلخوشی

همسرای خنده های باصفایم میشوی؟

بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی

با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟








غزل های کوتاه

شب دلواپسی ها هرقدر بی ماه تر بهتر

که شاعر در شب موهای تو گمراه تر بهتر

 

برای شانه های شهر متروکی شبیه من

تکانهای گسل یکدفعه و ناگاه تر بهتر

 

چه فرقی می کند من چند سر قلیان عوض کردم ؟

برای قهوه چی ها مرد خاطر خواه تر بهتر

 

ندانستی که روی بیت بیتش وزن کم کردم

نوشتی شعرهایت شادتر کم آه تر بهتر

 

نه اینکه قافیه کم بود نه ! در فصل تابستان

غزل هم مثل دامن هرقدر کوتاه تر بهتر 

 

حامد عسکری




فاتحه همه را خواندم


من بالای شریف ترین مزار های جهان

فاتحه ی همه را خوانده ام

حالا به حافظ  بگویید

اگر کفنش نپوسیده

یک غزل بر مزارم  بخواند

می خواهم به احترام خودم

سکوت کنم