یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

وجود تو

  همه جا هستی

  در نوشته هایم ، در خـــیـــالـــم ، در دنیایم

  تنها جایی که باید باشی و ندارمت کنارم استــــ .


برای تو...

این بار مینویسمت...
.تو. را میان اصطحکاک مداد وکاغذ
   گیر خواهم انداخت
شاید اینگونه بشود تورا
.تجربه. کرد...!!!
برای تویی که قلبت پاک است...
برای تو مینویسم...
برای تویی که تنهایی هایم پر ازیاد توست...
 برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست...
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد..
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز واحساس پاک خودکردی...
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه من است...
برای تویی که قلبت پاک است...
برای تویی که درعشق،قلبت چه بیباک است...
برای تویی که عشقت معنای بودنم است...
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...
دوستت دارم تا...!
نه...!دیگر برای دوست داشتن هایم
 
تایی وجود ندارد
 
بی حدومرزدوستت دارم


خوب کـــــه فکـــــــر میکنم . . .

خواستم  گلــــــــــه  کنم از نامهـــــــــربانــــی هایت . . .

 امــــــــــّـــــــــــــا . . .

 خوب  کـــــه فکـــــــر میکنم . . .

 مــــــن بی مقدمه عاشق تـــو شدم ... 

 تقصیـــر تــو نیست ... اشتبــــاه مَـــن است ...!




غرق سـکوتم

ایـن روزها غرق سـکوتم...

سـکوتی برگرفتـه از تنهایی...

سـکوتی کـه در پشت فریادهای بی صـدایم است

دلگیرم از خـودم ، از سـکوتی که نمیشکنـد...

از لبانی که نمی خـنـدنـد ، و از چشمانی که بی روح شـده انـد...

ایـن روزها آسمان خاکستری است...




جهنم

کَـسـے چـهـ مـیـدانَـد...

شـایَـد ایـنـ جَـهـانــ جَـهَـنـَمـِ سَـیـارـهـ ے دیـگـَرے بـاشَـد!



فاتحه همه را خواندم


من بالای شریف ترین مزار های جهان

فاتحه ی همه را خوانده ام

حالا به حافظ  بگویید

اگر کفنش نپوسیده

یک غزل بر مزارم  بخواند

می خواهم به احترام خودم

سکوت کنم


فقط باشی

هرگز نخواستم

خیلی

خوب باشی.....

خیلی

پر احساس باشی....

خیلی

عاشق باشی......

خیلی

.......باشی......

فقط  خواستم باشی...!



این جا نبودن

می دانم کس دیگری به درونم پا گذاشته است

و اوست که مرا چنان بی طاقت کرده است

احساس می کنم دیگر نمی توانم در خودم بگنجم،

در خودم بیارامم

از "بودن" خویش بزرگتر شده ام

و این جامه بر من تنگی می کند!

این کفش تنگ و بی تابی فرار،

عشق آن سفر بزرگ،

اوه، چه می کشم!

چه خیال انگیز و جان بخش است

" این جا نبودن " !




خیلی دورترها

 

گاهی دیوانگیم گُل می کند ،

می خواهم  بروم  دور

خیلی دور ...

یک جایی که خودم را فراموش کنم .

فراموش شوم ،

گم شوم ،

نابود شوم .

می خواهم از خود بگریزم ،

بروم خیلی دور .