یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

خواب پر راز


 

از خستگی روز همین خواب پر از راز


کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو


دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم


من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو


پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم


ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو


آزادگی و شیفتگی مرز ندارد


حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو


یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟


دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو


وقتی همه جا از غزل من سخنی هست


یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو


تا شرح دهم، از همه ی خلق چرا تو؟


پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟


 

محمد علی بهمنی





درونم شاد نیست

ظاهراً هرچند میخندم ، درونم شاد نیست

باد اگر در غبغبم دیدی به جز غمباد نیست  

 

وضع من از منظر علم روانکاوی بد است !

مشکلات جسمی ام اما به ظاهر حاد نیست!

 

مثل شهری جنگی ام که سالها بعد از نبرد

بازسازی گشته اما باز هم آباد نیست!

 

بستگی دارد که از « زندان» چه تعریفی کنیم

هیچ کس در هیچ جای این جهان آزاد نیست

 

زود دانستند این دنیا تماشایی نبود

کس از آغاز تولد کور مادرزاد نیست

 

حتم دارم تا شکوه کاخ ساسانی به جاست

گوشه ای از چشم شیرین قسمت فرهاد نیست . . .

 

اصغر عظیمی مهر





عاقبت یک روز

عاقبت یک روز که نزدیک است ،

از دنیایی که در آن بی تو مرده ام زنده خواهم شد ،

به سویت خواهم دوید و تا ابد در آغوشت جان خواهم داد !



عطش عشق تو

دستانت را دوست دارم

وقتی به دورم حلقه میشوند و

به تو نزدیک تر میشوم؛

دیوانه نگاهت میشوم آنزمان که

تازیانه میزند وحشیانه

به تن عریانم .

و لبانت !

ولبانت را میپرستم

آن لحظه ای که لمس میکند خط به خط

تمام تنم را !


خیالت

خیالت را قرض بده

میخواهم با آغوش خیالت

تا صبح میان کوچه ها

عشق بازی کنم

میدانی

امشب دل تنگم

بیشتر از

تمام فاصله های بین مان



دستان تهی

گفتند ستاره ها را نمی توان چید!


آنان که باور کردند... دستی برای چیدن ستاره ها دراز نکردند...!


ولی ما به سوی زیبا ترین و درخشنده ترین آنها دستی بلند کردیم......


اگرچه دستانمان تهی ماند....


ولی چشمانمان پر از ستاره شد....!