آدمی غرورش را خیلی زیاد!
شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست می دارد!
حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر دوستت دارد!
و این را بِفهم آدمیزاد!
سؤالهای زندگی
میمانند،
پیر و پیرتر میشوند،
و هیچ کاری نیز
از دستِ جوابهای تازه و تازه تر
برنمیآید
هرگز داشته هات رو به نداشـته هات نفروش
شاید وقتی به نداشته هات برسی
حسرت داشته هایی رو بکشی که ارزون فروختی...
وقتی که گریه کردیم گفتن بچه است........................................
وقتی که خندیدیم گفتن دیونه است...................................
وقتی که جدی بودیم گفتن مغروره.......................
وقتی که شوخی کردیم گفتن سنگین باش..........
وقتی که حرف زدیم گفتن پر حرفه..........
وقتی که ساکت شدیم گفتن عاشقه.......
.
.
.
حالاام که عاشقیم می گن گناهه!!!!!
نام : بیگانه
شهرت : سرگردان
سن : خزان
نام مادر : ربیع
نام پدر : سلطان غم
شماره شناسنامه :۱-۱-۱
متولد : شهرستان عشق
شغل : خطا کردن به دنیای پوچ
جرم : به دنیا امدن
محکومیت : زندگی کردن
صدایم : سکوت
حریم : غم
مقصد : چهارراه اخرت
مکان : قبرستان
ساکن:شهرغم خیابان مرگ کوچه ماتم پلاک ستم
محل زندگی : غم اباد
رای نهایی دادگاه :متهم عاشق است اعدامش کنید