یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

از دور تو را دوست دارم

از دور تو را دوست دارم
بی هیچ عطری
آغوشی
نوازشی
و یا حتی بوسه‌ای
تنها
دوستت دارم
از دور …

تو کهنه نمی شوی

سرت را بلند کن
می خواهم از زندگی بنویسم
که جنگِ همیشه ی چهره ات با تاریخ است
تو کهنه نمی شوی
مثل شبانه ای از شاملو
مثل بداهه ای از شهناز در آواز اصفهان
چشمان تو دو دلیل
برای اینکه زمین هنوز درست می گردد
و دهانت خلاصه ی تمام شعر های بلند من است
تو کهنه نمی شوی
و من
به شکست همیشه ی تاریخ لبخند می زنم .

روزبه سوهانی



باران...

معاشقه ی ما
به جبر ارتباطی ندارد
هر کجای زمین که دلتنگ شدی
بغض ات را به نزدیکترین درخت برسان
آنوقت ،اینجا
تمام باران یک شهر
تنها بر شاخه های من است که می بارد

- روزبه سوهانی -

یک عاشقانه آرام

نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد

گل از تو گلگون تر

امید از تو شیرین تر.


نمی شود پاییز

فضای نمناک جنگلی اش

برگ های خسته ی زردش

غمگین تر از نگاه تو باشد.


نمی شود، 

می دانم، 

نمی شود آوازی

که مرد روستایی و عاشق

با صدایی صاف

در اعماق دره می خواند

در شمال شمال

رنگین تر از صدای تو باشد


نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد.

 و - صدای شیهه ی اسبی تنها در ارتفاع کوه

و - صدای عابر پیری که آب می خواهد

به عمق یک سلام تو باشد

شب هنگام

که خسته ایم از کار

که خسته ایم از روز

که خسته ایم از تکرار.


نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد.

نمی شود که تو باشی، به مهربانی مهتاب

در آن زمان که روح دردمند ولگردم

بستری می جوید

بالینی می خواهد

تا شاید دمی بیاساید


نمی شود که تو باشی به مهربانی مهتاب

و این روح دردمند ولگرد

باز هم کوله را زمین نگذارد

و سر را بر زانوی مهربانی تو.


نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد

شکوفه از تو شاداب تر

پاییز از تو غمگین تر.


نمی شود که تو باشی و شعر هم باشد

نمی شود که تو باشی ترانه هم باشد

نمی شود که تو باشی گلدان یاس هم باشد

نمی شود که تو باشی بلور هم باشد

نمی شود که شب هنگام

عطر نگاه تو باشد

"محبوبه های شب" هم باشند.


نمی شود که تو باشی, من عاشق تو نباشم

نمی شود که تو باشی

درست همین طور که هستی

و من, هزار بار خوبتر از این باشم

و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم.


نمی شود... می دانم...

نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد...

                      

" نادر ابراهیمی "



زنهای عاشق

زنها نمی میرند
زنهای عاشق سرگردان می شوند
درون زمان ، اتاق ، خانه می مانند
زنهای عاشق بسترشان پهن می ماند
آغوششان باز
زنهای عاشق نمی میرند
تنها چشمانشان را می بندند
نفس نمی کشند
قلبشان را نگه می دارند
تا چشمان تو باز بماند
نفسهای تو را بشنود
وقلب تو بزند
زنهای عاشق سرگردان می شوند
حول و حوش جهان یک مرد ..

گم شده ام

لابلای حادثه گم شده ام ...


و هیچ کسی نیست که بفهمد چقدر تکرار مکرر این خاطراتی که


هیچ دردی را دوا نمی کند سخت است و غیر قابل درک!




برگرفته از رمان اینجا زنی عاشقانه میبارد /فاطمه حیدری










دعا برای شادمانیت

تسبیحی بافته ام.،
نه از سنگ...
نه از چوب...
نه از مروارید...
بلور اشکهایم را به نخ کشیده ام.،
تا برای شادمانیت دعا کنم.

نگاه با نمک

گرچه به طلسم عشق شک داری تو
شخصیت بی قرین و تک داری تو


ترسم که نگاه من ترک بردارد

ازبس که نگاه با نمک داری تو


ناصر بقالی

گاهی

گاهی؛


دلـش فقط یک دوستت دارم می خواهد،


که نمیــرد


دلم تنها بود

دلم تنها بود ...

تو از این جا شروع شدی...



افشین صالحی