یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده

پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده

خوش آمدی به دل من ،به شهر جنگ زده


به دلشکستگی ام نیست هیچ آینه ای

مرا برای شکستن خریده،رنگ زده


به من هر آنکه رسیده ست،خویش را دیده است

به من هر آنکه رسیده ست جز تو سنگ زده


نپرس بی تو که آمد،نپرس بی تو که رفت

که سر به این دل از دوری تو لنگ زده؟


خوش آمدی به دل من دوباره تنهایی!

که بی تو زندگی ام لنگ بوده،لنگ زده


مژگان عباسلو


مادر



مادرم فرشته است...

ولی هیچوقت ندیدم پرواز کند...

زیرا به پایش...

من را بسته بود..

خواهر و برادرم را...

پدرم را...

و همه ی زندگیمان را...



.....


 

معذرت میخواهم نیوتون..!

راز جاذبه، 'مادر من' است!

 

 

معذرت میخواهم ادیسون!

چرا که 'مادرم' اولین چراغ زندگی من است!

 

معذرت میخواهم انیشتین!

فرمولهای تو از توضیح 'مادر من' عاجزند!

 

رومئو!

همه راه ها به عشق 'مادرم' ختم میشود!

'مادرم' عشق من است...



این روزها

کم طاقتی عادت آن روزهایت بود

 

        این روزها برای گرفتن خبری از من

 

                 عجب صـــــــــــــــــــــبور شده ای ...!



 

اوج بدبختی

یه ﺟﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ در ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ

 

ﻭﻟﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﻭ ﺷﺎﺩ ﺑﺎشی،

 

ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﻭﺝ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ...


 



وای از آن شب که...

وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
مست با این، بغلِ آن شده باشی جایی
  


بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی

چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی

 
بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او
باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی
  


ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟

شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی  


صورت پنجره در پرده نباشد از شرم

کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی


من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!

 

"مهدی فرجی"




ریسمان سیاه و سفید

جدی نگیر وعده ی عشقی جدید را

 با تازه داغدیده، نزن حرف عید را


 از من کسی پس از تو، به جایی نمی رسد

 دارم درست حکم دری بی کلید را


 برگشتنم چو رجعت نعشی به زندگی ست

 بیهوده امتحان نکن امری بعید را …


 باری به هر جهت شده ای، خلق و خوی تو

 از پشت بسته دست درختان بید را


 چون من هر آنکه دلبرش از او برید و رفت

فهمیده است معنی قطع امید را


 نیشم زدی و بعد تو هرکس رسید داشت

 مصداق ریسمان سیاه و سفید را …

 

 

جواد منفرد


سر ساعت قرار بیقراری را نمیفهمی

سر ساعت قرار بیقراری را نمیفهمی
دری وامانده و چشم انتظاری را نمیفهمی

شده یک ثانیه یک قرن بر تو بگذرد؟ هرگز
تو اصلن معنی لحظه شماری را نمیفهمی

تمام روح و جانم درد دارد... درد یعنی چه؟!
به خود پیچیدن از یک زخم کاری را نمیفهمی

به خود یک بمب خواهم بست در پایان شعر اما
تو این بیت سراپا انفجاری را نمیفهمی


"حمید رستگار"


خــــاطـــراتــم !

 

آقـــای شــهــردار!

بگویید انقـدرعوض نکـنند رنـــگــــ و روی ایـــن شـهر لعنتی را ...

این پیاده روها ، میــدان ها ، رنگ و روی دیوارها ،

خــــاطـــراتــم !

دارنـــد از بـیـن ـ مــی رونــــد . .


روزهای نابود شده

روزهــــای خـوبـی کـه در راه بـودنـد


یــا ســقــط شــدنــد


یــا مــرده بــه دنــیــا آمــدنــد !!



فاصله ها

همیشه از فاصله ها گله میکنیم


شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی


برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود!