یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

کودکی بودم معلم گفت ماهی فرض کن


کودکی بودم معلم گفت ماهی فرض کن

اسمانی پر ستاره شامگاهی فرض کن


ساده خندیدم فقط غرق سخن هایش شدم

گفت حالا در همین شب سر پناهی فرض کن


من نفهمیدم که معنای دقیق فرض چیست

باز هم می گفت حالا یک دو راهی فرض کن 


یک هو پرسیدم تصور چیست؟ با لبخند گفت

هر چه را هرگز نداری گاه گاهی فرض کن! 


حیف ...بعداز سال ها هر روز می گویم به خود

حال تو خوب است! حتما رو به راهی فرض کن! 


یا که هر شب در میان اشک, حسرت می خورم

سخت می گویم: تبسم از نگاهی فرض کن


مثل مرگی سخت می ماند بگویم با خودم
کوه اندوه و غمت را قدر کاهی فرض کن!


هی معلم بی قرارم...کودکی هایم کجاست ؟
بازهم می شد بگویی کاش ماهی فرض کن!


شاعر:؟؟


بادبادک

چون بادبادک
کودکی هایم در باد
می پیچد
خیالم
به گرد
روزهای خوب ....

خاطرات کودکی

بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

باوجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود

همکلاسی های درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر

ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشق ها را خط بزن..

شاعر:؟؟

اراده




خداوندا ! اراده ام را به زمان کودکی بازگردان
همان زمان که برای یکبار ایستادن
هزار بار می افتادم
اما ناامید نمی شدم..
.www.iran-stu.com


پایان کودکی ام

کودکی‌ام آن روز تمام شد که


پاهایم موقع تاب‌بازی به زمین می‌کشید.


بعد از آن عمرم در شمارش دندانه‌های سین و شین گذشت.


شپش و سست، سخت‌ترین کلمات شدند،


تا زندگی، سخت‌ترین کلمه عمرم شد و


من در همان سرِ زندگی ماندم و مشروط شدم،


که قبول نشدم در پیش تو..






کـــــودکــــی هــــایــم



خیــــلی تنــــــــد رفــــت!


کـــــودکــــی هــــایــم ، بـــا آن سه چرخـــــه قراضــــه اش


کــــاش همیـــــشه پنچـــــر می مــــاند . . . .


قربانی

دلتنگ معصومیت بر باد رفته فصل کودکیم هستم



که قربانی هوس قد کشیدنم شد







کودکی

کاش همیشه در کودکی می ماندیم


تا به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی می شد!!!!!!



باران کودکی





کــودکــــ که بودم

بــاران زیاد مــی بارید

راز نــم نـــم  بــاران های کــودکــی ام

آنگــاه برایم جــان گـــرفت ...

کــــه چــشمانــم چــتر همیشــه بــارانــی روزگــار شُــد ...