یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

مرگ من

ای کسانی که مامورین دفن من هستید

برروی تابوتم پرده ای سیاه بکشید تا همه ببیند که سیاه بخت بودم

دستانم را از تابوت آویزان کنید تاهمه ببیند که دست خالی از دنیا رفتم...

چشمانم را باز بگذارید تاهمه ببیند که چشم انتظار از دنیا رفتم ...

ودر آخر اینکه تکه یخی بر روی قلبم بگذارید تا با اولین تابش خورشید...


کاشکی..

دوست داشتنت را 

 

بغل گرفتمُ دویدم... 

 

کاشکی..

 

آدم ها با دور شدنشان

 

دوست داشتن شان را هم می بردند!

 

.

 

.

 

 

سیدمحمد مرکبیان


تـآ ب ِ حـآل شـده


تـآ ب ِ حـآل شـده دوسـت داشتـنت رآ قـورت بـدهے ..؟!
لبـخـَند بـزنے ...



... بـی تفـآوت بـآشے ...؟!

شـده دلتـَنگے بپیـچـَد ب ِ دلـت ، رآه نفـَست رآ ببنـد ، خفـه ات کـند ؟



هے دسـتت برود سَمـت گـوشے ...

بـرش دآرے...

نگـآهـش کـنے ...

پـَرتـش کـنے ...



شـُده یـک آهنگ بـرآیـت بشـود روح یـک لـَحظـه ...

بشـود خـآطره ...

و هـر چـه بیشتـر تکـرآر کـند دیـوانـه تـرت کنـد ...؟


شـُده بـروی همـآن خیـآبـآنے ک ِ بـآ او رفتـه اے

چـند مـتر رآ هـے بـآلـآ و پـآییـن کـنے

اشـک بـریـزے 

لـذت ببـرے

همـآن قـَدر ک ِ آنـروز لـذت بـردے ...؟



شـُده قسـَم بخـورے دیگـه کـآرے ب ِ کـآرش نـَدارے ...؟

امـآ یـهـو در یـک لـَحظـه گـوشے ِ مبـآیل ُ بـردآرے پیغـآمـے تـآیـپ کـُنـے ...

انگـشتـت بـروَد سـَمت ِ کـلمـه ے ِ Send...

منـطقـَت بمـیرد ، قـلـبَت تـُند تـُند بـزنـد و Send کـُنـے ....؟



شـُده تمـآمـ روز رآ در انتظـآر یـک جـوآب بـے قـَرار بـآشـے ...

نـرسـَد ایـن جـوآب ....


آخـَر گوشـے رآ بـَردارے و ایـنطـور بنـویسی " اشکـآلـے نـَداره اگـه نمیـخوآی جـوآب بـدے نـَده فقـط مـیخواستـَم بـدونـَم خـوبـے ؟ همیـن . مـواظب ِ خـودت بـآش "



شـُده بـآز جـوابـے نیـآد ...؟

بـآز بشکـنـے...

هـزار بـآر دیگـر هـم بشکنـے امـآ بـآز بـآ دسـت ُ دل شکستـه

دوسـتش داشتـه بـآشـے ...؟

شـُده ایـن همـه عـآشق بـآشـے ...؟

+ خـوب نیستــَمـ :|

+ چـیه چـیزی میـخوای بگـی جون ِ دلـم ؟ میخـوای بگـی دوسـَم داری ؟ میدونـه دلـَم :)

خاطرت

خاطرت را از خودم هم بیشتر میخواستم

با دعای هر شب و با چشم تر میخواستم


انتهای جاده های بی تو بن بست است و من

از تو تا مقصد فقط یک همسفر میخواستم


جز تو با من هیچ کس تصمیم جنگیدن نداشت

حیف از دشمن ، برای خود سپر میخواستم


من که عمری تشنه ی قدری محبت بوده ام

از تو تنها سایه ای بر روی سر میخواستم


زندگی از ریشه خشکیده است ، آه ، ای کاش که

جای باران از خدا مشتی تبر میخواستم


هیچ وقت این زندگی بعد تو چیزی کم نداشت

خاطرم را بیشتر از تو اگر میخواستم

 

 

سمانه میرزایی


مهربانم

هنوز مثل سابق


مهربانم


اما دیگر کسی صدایم نمی کند


“مهربانم” …


 میدونید!!! 


ﻭﻗﺘﯽ


ﺩﻟﺖ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ “ﮔﯿﺮ” ﺑﺎﺷﻪ ،


ﮐﻞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﻭ “ﻧﺦ ﮐﺶ” ﻣﯿﮑﻨﻪ



شرط بندی

ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﺷﺮﻁ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨیﻢ؟؟؟

ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ... ﺑﮑﻨیﻢ ...

ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ ...

ﭘﺴﺮ : ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ...

ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯽ ﺑیﻨیﻢ .....

24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻋﺸﻘﺶ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ

ﺧیﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻤیﺮﻩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ...

24 ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﻣیﺮﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ

ﺩﺧﺘﺮ .. ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ... ﺩﺍﺧﻞ

ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑیﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸیﺪﻩ

ﻭ ﺭﻭﺵ ﯾﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻫﺴﺖ ...

ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ : 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﯼ ... ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ

ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ... ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ....