یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

دلم تنها بود

دلم تنها بود ...

تو از این جا شروع شدی...



افشین صالحی 


گورم را گم می کنم !

گورم را گم می کنم !!


اما ...


خانۀ تو را هرگز



بی‌ نهایت مین بار


شاید
این برای بی‌ نهایت مین بار است
که می گویم دوستت دارم

با دارم دارم که آغوش پر نمی شود
کمی‌ نزدیکتر بیا خسیس ...

{ بهرنگ قاسمی }



من و تنهایی من ، دست در دست ..

من و تقدیر سردم دست در دست
چه فرقی می کند هشیار یا مست ؟!

تو رفتی روح من مرد و تنم ماند
وجسمی که نمی دانم چرا هست !

من این جا ماندنم ناچاری ام نیست
که ترجیح قراری بر فرار است ...

خیالم فتح اوج قله ها بود !
چرا چشمان تو پای مرا بست ؟

مرا در من شکست و گوشه ای ریخت
غرور سنگی کوهی که نشکست

هزار آب از سرم حالا گذشته
هزار آب از سر این دره ی پست ..

پلان آخر این قصه این است :
من و تنهایی من دست در دست ..


{ رویا باقری }

یاد آوری




"من اما از تو ممنونم


همین که هستی و گاهی


مرا به گریه می اندازی


همین که هستی و گاهی


به یادم می آوری


چقدر تنهایم!"


راضیه  خشنود




جای خالیت


بعد از رفتنت جای خالیت در دلم

مثل کفشهای سیندرلا

اندازه هیچ یک از مردم شهر نشد

حتی به زور...!!!

تنهایی


اندوهم را
نیمی به زمین دادم
نیمی به آسمــــــــــــــان
نیمــــــــــــی آب شد نیمی آبی

*
تنهایی ام را
نیمی به آسمان دادم
نیمی به زمیـــــــــــــــن
نیمی مــــــــــــــــــــــــ ـــاه شد
نیمی مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــاهی ! !

*
سکوتم را
نیمی به زمین دادم
نیمی به آسمـــــــــــــان
نیمی رعــــــــــــــــــــــد شد
نیمی طــــــــــــــــــــــــ ــــــــوفان !
*
آیینه ی قفس نمی گذارد
پرنــــــــــــــــده فراموش کند
یــــــــــــــــــــک لحظه تنهایی خود را !
سکوت هم نمی گذارد که من تنهایی خود را فراموش کنم !!
*
پرنده به پر بدل شد
پــــر به پـــــــــــــرنده
آب به آبــــــــــــــی بدل شد
مــــــــــاه به مــــــــــــــــــاهی
رعــــــــد به طـــــــــــــــــــــوفا ن
قــــــــــــــفـــــــــ ـــــس خـــــــــالـــــــی
جـــــــــــهان از عـــــــــــــشق تـــــــــــــهی
تــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــو به خودت بدل شدی
مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــن به تنهایی



ترس

من نشستم بروی

می بخری

برگردی

ترسم این است

مسلمان شده باشی جایی


 

مهدی فرجی



پنجره بسته

هزار مرغ دریایی

در سینه‌ی من گرفتارند

اگر

    این پنجره باز شود

 

  سارا محمدی اردهالی


 

باور



همین که می خواهم باور کنم


همه ی روز هایی را که با تو در این خانه زندگی کرده ام


خواب بوده اند..


دکمه ی پیراهنت را پیدا می کنم!


 

پری زهرا اسکندری