یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

آدمها می آیند...

آدمها می آیند...
گاهی در زندگیت میمانند گاهی در خاطره ات،
آنهایی که در زندگیت میمانند همسفر میشوند،
آنها که در خاطرت میمانند تجربه ای برای سفر...
گاهی تلخ
گاهی شیرین
گاهی با یادشان لبخند میزنی
گاهی یادشان لبخند از لبانت برمیدارد
اما تو...
لبخند بزن
به تلخ ترین خاطره هایت
آدمها می آیند و این آمدن باید رخ بدهد
تا تو بدانی....
آمدن را هم بلدند
این ماندن است،
که هنر میخواهد........



ﭼﻘــــــﺪﺭ ﺩﺭﺩﻧﺎﻙ ﺍﺳﺖ

آﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮔﺬﺷﺖ،
ﺷﺪ ﺳﺮﮔﺬﺷت
حیف بی دقت ﮔﺬﺷﺖ،
اما ﮔﺬﺷﺖ !!
ﺗﺎ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﻢ یک دو روزی فکر کنیم!
ﺑﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ،
ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺖ...

ﮔﺎﻫــــــﻰ ﺍﺭﺯﺵ ﻭﺍﻗﻌﻰ ﻳﻚ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ..
ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺧﺎﻃــــــــــﺮﻩ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻧﺸﻮﺩ ...
ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﯿﻢ ...
ﻭ ﭼﻘــــــﺪﺭ ﺩﺭﺩﻧﺎﻙ ﺍﺳﺖ............

دلت را بتکان

دلت را بتکان.....
اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین....
بگذار همانجا بماند.....
فقط از لابه لای اشتباهاتت ، یک تجربه را بیرون بکش....
قاب کن..... وبزن به دیوار دلت....
اشتباه کردن ، اشتباه نیست.....
در اشتباه ماندن ، اشتباه است.....
" فروغ فرخزاد "

خودت را هَرَس کن ...

هر از گاهی
خودت را هَرَس کن ...
شاخه های اضافیت را بزن،
پای تمام شاخه بریده هایت بایست،
تمام سختی هایت ...
دردهایت ...
خاطرات بَدت را ...
باغبانی کن

سَبُک کن فکرت را
از هرچه آزارت می دهد

ریاضیدان باش
حساب و کتاب کن
خوبی های زندگیت را جمع کن
آدمهای بدِ زندگیت را کَم کن
دور کسانی که تو را از خدا دور می کنند، خط بکش ...

همه چیز خوب می شود
قول ...
خوب می شود

آرامشِ بعد از فاجعه



آرامشِ بعد از فاجعه می دانید چیست؟

به هر آهنگسازی که در هر کجای جهان بگویند

برای صحنه ای از فیلمی که

خرابی های بعد از یک جنگ یا فاجعه یا کشتار یا بلای بزرگ طبیعی را نشان می دهد

موسیقی ای بسازد،

حتما فضای آهنگ هایشان آنقدر ها دور از هم نخواهد بود؛

و همه شان به حتم آرام خواهند بود!...

میزانِ سوزناکی اش به سلیقه ی آهنگساز و کارگردان بستگی دارد اما همه شان آرام اند!

اصلا هرچقدر فاجعه عظیم تر و عمیق تر، موسیقی آرام تر!...

آرامشِ بعد از فاجعه یعنی همین!

یعنی فقط می شود راه رفت و خرابه ها را نگاه کرد...

فقط می شود بر و بر نگاه کرد...

بی هیچ حسی... بی هیچ صدایی...

یعنی کار از کار گذشته است... یعنی تمام... یعنی تسلیم...!

حتی اگر کسی هم آن وسط نشسته باشد کف خرابه ها و شیونی هم بکند

صدای آن موسیقیِ آرامِ متن به مراتب بلندتر از صدای شیونِ اوست!...

و اینجا می طلبد همانی که همیشه می گویم را:

 ما هیچ... ما هویج!


مهدیه لطیفی


دلشوره های من زنان شهر را...




دلشوره ها دروغ نمی گویند
هر بار از سایه ی زنی
که مرا بیشتر از او دوست داشتی!،
ترسیدم
چندانی نکشید
که سایه ی سرش بر دیوار
تور درازی درآورد!...
شبیه سایه ی خنجر
در دست کاکا
بر پشت داش آکل
در دست تو و آن سایه ی تور به سر
بر پشت من

دلشوره های من زنان شهر را، عروس
زنان شهر را، مادر
زنان شهر را، عشق
می کنند!

و عشق می کند آینده
که مرا
آرزو به گور برده
در گور بخواباند

مهدیه لطیفی

تفاوت عشق در امروز و دیروز

قدیما هزار ساعت عشق بود و

یک بوسه ی یواشکی !

الان هزار ساعت بوسه ی علنی هست !

ولی دریغ از یک لحظه عشق ...


بی‎خوابی عجیب

کلمه‏‎هایی که از ما به‎جا خواهد ماند
بی‎خوابی عجیبی خواهند کشید
بی‎خوابی عجیبی.


شهرامِ شیدایی



عاقبت روشنایی

هرکس روشنایی دهد عاقبتش دار است

سقف خانه را ببین اعدام دسته جمعی چراغ هاست

فاصله ها

همیشه از فاصله ها گله میکنیم


شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی


برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود!