یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

آدم های مجازی...

 آدم هایی هستند که بودنشون حتی مجازی به آدم آرامش می ده !

دوستی شون برات حقیقی می شه و یهو میشن یه قسمتی از زندگیت!


آدمایی هستن که با تمام مجازی بودنشون ،


سهم بزرگی تو حقیقت دوستی های تو دارن


قدرشونو بدون...



سکوتم بند نمی آید


تیـغ روزگــــــار . . .

شاهـرَگـــــــــ "کلامَمـــــــــ" راچـُـنان بریــــــده

کـه سکوتَمـــــــ "بَنـــــد" نمی آیـــــــد .!



اینجا


اینجا زمان عقیــــم شده ...


بـــر روی لحظه ی بوسیدنمـــان


اینجا عشقهــــای با طعـم هــــوس خوابند


اینجا چشـــمها هنگام بوســه بسته انــد


و دروغـــی در کار نیســـت


اینجا همان سایه هایی است از یک عشـــــــــــــق قدیمــــــــی




من...


من نه عاشق بودم ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من


من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید


من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت گرچه در حسرت گندم پوسید


من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود


و خدا می داندبی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود


من نه عاشق بودم و نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید


من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم می فهمید







یک نفر آمد قرارم را گرفت


یک نفر آمد قرارم را گرفت


برگ و بار و شاخسارم را گرفت


چهار فصل من بهار بود ، حیف


باد پائیزی بهارم را گرفت


اعتباری داشتم در پیش عشق


 با نگاهی ، اعتبارم را گرفت


عشق یا چیزی شبیه عشق بود


 آمد و دار و ندارم را گرفت . . .


عجب کاری به دستم داد دل

من که گفتم این بهار افسردنی است


من که گفتم این پرستو مردنی است


من که گفتم ای دل بی بند و بار

 

عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار


آه عجب کاری به دستم داد دل

 

هم شکست و هم شکستم داد دل . . .



نامه عاشقانه


مهربانم، ای خوب!

 یاد قلبت باشد، یک نفر هست که این‌جا

بین آدم‌هایی که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها، به تو می‌اندیشد

و کمی

دلش از دوری تو دلگیر است...

 مهربانم، ای خوب!

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته، بر درمانده

و شب و روز دعایش این است

زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی

و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد...

 مهربانم، ای خوب!

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را

همه‌ی هستی و رؤیایش را

به شکوفایی احساس تو پیوند زده

و دلش می‌خواهد لحظه‌ها را با تو به خدا بسپارد...

مهربانم، ای خوب!

یک نفر هست که با تو

تک و تنها با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور

پر احساس و خیال است و سرور...

 مهربانم این بار یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح، گونه‌ی سبز اقاقی‌ها را

از ته قلب و دلش می‌بوسد

و دعا می‌کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه‌ی خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید،

به شب معجزه و آبی فردا برسی





ترس

وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست

وحشت از غصه که نه ، ترس من خاتمه هاست

ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست

صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست

کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ماست

گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوانه ماست



خار و گل


غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد.

خار خندید و به گل گفت : سلام و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت...

ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود،

دست بی رحمی آمد نزدیک،

گل سراسیمه ز وحشت افسرد...

لیک آن خار در آن دست خزید

و گل از مرگ رهید ...

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت : سلام