یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

شعر



گل می کند به باغ نگاهت جوانیم

وقتی به روی دامن خـود می نشانیم

داغ جنون قطره ی اشکم به چشم تو

هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم

من عابر شکسته دل خـلوت توام

تا بیکران چشم خودت می کشانیم

یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند

انـدوه و درد غربـت بی همزبانیم

وقتی پرید رنگ تو از پشت قصه ها

تصـویر شد نهایت رنگین کمانیم

تو، آن گلی که می شکفی در خیال من

پُر می شود زعطر خوشت زندگانیم

در کهکشان چشم تو گم می شود دلم

سرگـشتـه در نهایتی از بی نشانیم

زیباترین ردیف غزلهای من توئی

ای یار سرو قامت ابرو کمانیم

حالا بیا و غربت ما را مرور کن

ای یادگار وسعت سبز جوانیم




وقتش رسیده...

وقتش رسیده  حال و هوایم عوض شود

با  سار  ِ پشت پنجره  جایم عوض شود

هی کار دست من بدهد  چشم های تو

هی  توبه بشکنم  و  خدایم  عوض شود

با بیت های  سر زده  از سمت ِ ناگهان

حس  می کنم  که قافیه هایم عوض شود

جای تمام  گریه ،  غزل های ناگــــــزیر

با قاه قاه ِ خنده ی بی غم  عوض شود

سهراب ِ شعرهای من از دست می رود

حتی اگر عقیده ی  رستم عوض شود

قدری کلافه ام  و هوس کرده ام  که باز

در بیت های بعد ،  ردیفم عوض شود

حـوّای جا گرفته  در این  فکر رنج ِ تلخ

انگــار  هیچ وقـت  به آدم  نـمی رسد

تن  داده ام  به این که بسوزم در آتشت

حالا  بهشت هم  به  جهنم  نمی رسد

با این ردیف و قافیه  بهتر  نمی شوم !

وقتش رسیده  حال و هوایم  عوض شود


امیدوارم بر سر حرفم بمانم


این روزها احساسی خاص دارم که شاید قبلا هم بوده

اما به هر دلیل سعی بر مخفی کاری یا خاموش کردنش داشتم

حالا که اقرار کردم

امیدوارم بر سر حرفم بمانم

چون تا حرفی گفته نشده در درون ثبت است

اما بر زبان که جاری شد تعهد و مسئولیت در پی دارد

یادم مــی ماند که گــفته ام

عاشقم و دوستت دارم




اشعار عاشقانه


گر بوسه می خواهی بیا، یک نه دو صد بستان برو


اینجا تن بی جان بیا، زینجا سراپا جان برو


صد بوسه ی تر بَخْشَمَت، از بوسه بهتر بَخْشَمَت


اما ز چشم دشمنان، پنهان بیا، پنهان برو


هرگز مپرس از راز من، زین ره مشو دمساز من


گر مهربان خواهی مرا، حیران بیا حیران برو


در پای عشقم جان بده، جان چیست، بیش از آن بده


گر بنده ی فرمانبری، از جان پی فرمان برو


امشب چو شمع روشنم، سر می کشد جان از تنم


جان ِ برون از تن منم، خامُش بیا سوزان برو


امشب سراپا مستیم، جام شراب هستیم


سرکش مرا وَزْکوی من، افتان برو خیزان برو


بنگر که نور حق شدم، زیبایی ی مطلق شدم


در چهره ی سیمین نگر، با جلوه ی جانان برو.


                                                         سیمین بهبهانی



اخرین حرف تو چیست؟


آخرین حرف تو چیست؟


قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض


صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض


یک طرف خاطره ها!


یک طرف پنجره ها!


در همه آوازها! حرف آخر زیباست!


آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟


حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست







میخواهمت دیوانه جان....

دیـــوانگی ها گــرچه دائم دردسـر دارند

دیــوانه ها از حال هم اما ... خبــر دارند

آئیــنه بانو ! تجــربه این را نشان داده :

وقتی دعاها واقعـــی باشند اثــر دارند

تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است

اصلا تمام قرص ها جز تو ضــرر دارند

آرامش آغــوش تو از چشم من انداخت

امنیتی که بیمـــه های معتبــر دارند

" مردی " به اینکه عشق ده زن بوده باشی نیست

مردان ِ قدرتمند تنهـــا " یک نفر " دارند

بهـــتر ... فرشته نیستم ؛ انسان ِ بی بالم

چــون ساده ترکت مــی کنند آنان که پـَـر دارند

می خواهمت دیوانه جان ! می خواهمت ... ای کاش

نادوستــانم از ســر ِ تو دست بــردارند

 امید صباغ نو



I Miss You


 

I Miss You


You are there

And I am here

Thinking about how much

I love you

Thinking about how much

I respect you

Thinking about how much

I miss you

You are there

And I am here

Thinking about how much

I cannot wait

Until we are together again

Thinking about how much

I will appreciate

More than ever

The time

We will spend together

I love you




دلتنگ توئم

تو آن جایی

و من اینجا

در این فکر

که تا چه حد دوستت دارم

در این فکر

که تا چه حد برایم با ارزشی

در این فکر

که تا چه حد دلتنگ توئم

تو آن جایی

و من اینجا

در این فکر

که تا چه حد در اشتیاقِ

بار دیگر

در کنار تو بودنم

در این فکر

که چگونه بیش از همیشه

قدر آن زمان

که در کنار هم خواهیم بود را

خواهم دانست

دوستت دارم


حال همه ما خوب است...



سلام

 

حال همه‌ی ما خوب است

 

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور


که مردم به آن شادمانی بی‌سبب می‌گویند

 

با این همه عمری اگر باقی بود


طوری از کنار زندگی می‌گذرم


که نه زانوی آهوی بی‌جفت بلرزد

 

نه این دل ناماندگار بی‌درمان


سید علی صالحی




میدونی آخر عشق تهش چیه؟

میدونی آخر هر عشق ، ته تهش چیه ؟


یا مرگه یا جدایی یا عادت...یه وقتایی هم نفرت ،

 

خیلی وقتا...اونا که عشقشون با مرگ تموم میشه خوشبختن ،

 

اونا که عشقشون با جدایی تموم بشه غمگینن ،

 

اونا که به عادت برسن محتاجن ، معتادن...


اونایی هم که عشقشون به نفرت برسه بدبختن

 

از هر بیچاره ای بیچاره ترن..

.

تا حالا فکرشو کردی قراره ما به کدومشون برسیم؟؟؟



" امشب نه شهرزاد __ حسین یعقوبی "