چه حال بدی دارم امروز،
و این یعنی تو اخم کرده ای...
درست مثل درختی که شاخه هایش آشوب میشوند در باد
وقتی ابرها دلگیرند..
هر ثانیه که میگذرد
چیزی از تو را با خود میبرد
زمان غارتگر غریبی است
همه چیز را بی اجازه میبرد
و تنها یک چیز را همیشه فراموش میکند ...
حس" ِ دوست داشتن ِ" تو را... !
یا که ناقص پس مده یا اینکه کامل پس بگیر
من دل آسان میدهم، باشد تو مشکل پس بگیر
بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکن
این صدف را از کف شنهای ساحل پس بگیر
ای خدایی که برایم نقشه دائم میکشی
برق جادو را از این چشم مقابل پس بگیر
من خودم گفتم فلانی را برایم جور کن
پس گرفتم حرف خود را از ته دل، پس بگیر!
مِهر او بر گِرد من میپیچد و میپیچدم
مُهر مارت را از این حوریشمایل پس بگیر
در مسیر خانهاش دیشب حریفان ریختند
نعش ما را لااقل از این اراذل پس بگیر
"کاظم بهمنی"
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه ی خود را به گمانش که شب است
زیر لب، وقت نوشتن همه کس نقطه نهد
این عجب! نقطه خال تو به بالای لب است
یا رب! این نقطه ی لب را که به بالا بنهاد؟
نقطه هر جا غلط افتاد، مکیدن ادب است
شحنه اندر عقب است و، من از آن میترسم
که لب لعل تو، آلوده به ماء العنب است
پسر مریم اگر نیست چه باک است ز مرگ
که دمادم لب من بر لب بنت العنب است
منعم از عشق کند زاهد و، آگه نبود
شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است
گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستان
گفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است
عشق آنست که از روی حقیقت باشد
هر که را عشق مجازیست حمال الحطب است
گر صبوحی به وصال رخ جانان جان داد
سودن چهره به خاک سر کویش سبب است
شاطر عباس صبوحی
میان کوچه ها رفتی، به هر بیگانه شک کردم
به رفت و آمد مشکوک صاحب خانه شک کردم
چرا پس دیر کرده ؟ هان ؟ چرا آخر نمی آید ؟
تو رفتی تا که برگردی ، چه بی صبرانه شک کردم
درون باغ وقتی که به آن پروانه خندیدی
نمی دانم چه شد حتی به ان پروانه شک کردم
تو در آغوش من بودی ، صدایی ناگهان آمد
به رخت اویز و دیوار و چراغ خانه شک کردم
هم اینکه رو بروی آینه رفتی و برگشتی
به سنجاق و تل و موگیر و عطر و شانه شک کردم
تو هر جایی که خندیدی به هرکس یا که هر چیزی
من مجنون زنجیری ، من دیوانه شک کردم
سید تقی سیدی