یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

خَط پایاטּ





چِقدر زوב بہ آخَرِ خَط پایاטּ رِسیـבم...

نمـے دانَم تُنـב دویدم یا راه کـوتاه بـوב



رفیق من!!!!!!!!!!

در آن هنگام که میگردد نفس در سینه ها خاموش

نمیخواهم کسی از مردن من با خبر گردد

نمیخواهم پدر بر هم نهد چشمان بازم را

نمیخواهم که مادر سختی جان کندنم بیند

ولی ای دوست اگر روزی رفیقی مهربان آمد!!!!!!!

زتو پرسید فلانی کو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بگو در سنگر ناکامی وحسرت بسی جان داد..

ولی تا لحظه ی آخر چنین میگفت:

(امید من   رفیق من)

 


 

زمانه ی تلخ

دلم همیشه پر است از زمانه ی تلخ
که لحظه لحظه می دهدم یک نشانه ی تلخ
 
دلم همیشه پر است از غمی که می آید
شبیه بغض گلوگیر، در بهانه ی تلخ
 
تب و تباهی و حس قریب تنهایی
عجب ضیافت شومی در این شبانه ی تلخ“
 
چقدر حس بدی است حس تنهایی”
دوباره زمزمه ی زیر لب، ترانه ی تلخ
 
کبوتری که جدا مانده از جفتش
چگونه پر بزند رو به آشیانه ی تلخ؟
 
قلم به دست من هر شب به گریه می گوید:
چرا دوباره شروعِ شعرِ عاشقانه ی تلخ؟
 
تمام قصه همین بود: اینکه تو بروی
ومن به انتظار تو خیره، به بی کرانه ی تلخ
 
احسان نصری

جاده هنوز خیس است



جاده هنوز خیس است

و

من همچنان می روم

به خیال رد پای اشکهایت

ولی تردید مرا زجر می دهد

نمی دانم این خیسی اشکهای توست

یا

خیسی شرم این جاده از شکست دوباره من . . .