-
خنده های تـــو
یکشنبه 14 تیر 1394 12:51
خنده های تـــو آرزوهـــای مـن انـد بخــند تا برآورده شوند
-
مادربزرگ می گفت
یکشنبه 14 تیر 1394 12:32
مادربزرگ می گفت : دل هر آدمی دری دارد می گفت : باید باز کنی در دلت را روی لبخند آدمها می گفت : هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند می گفت : کلید دل آدم دست خود آدم نیست می گفت : انگاری کلیدها را دم خلقت پخش کرده اند بین آدمها و هر کسی یکی برداشته برای خودش می گفت بلند شو برو بگرد ، بگرد ببین کلید قلب کیست توی...
-
به دنبال آرزوهایم می روم
یکشنبه 14 تیر 1394 12:23
به دنبال آرزوهایم می روم هرچه می خواهد از سنگ سرزنش قضاوت ببارد .. هیچ کس را توان ستادن تصویر رویایم نیست .. عهد بسته ام قبل از مرگم نمیرم ..
-
عجیب نیست !
شنبه 13 تیر 1394 13:10
عجیب نیست ! در من ِ آرام احساس وحشی دوست داشتنت اینچنین می تازد بخوان به سمت خویش گستاخی ِ سرکشم را که در دشت سبز نگاه تو رامم
-
ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ
شنبه 13 تیر 1394 12:53
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ... ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ , ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ...
-
خیلی داغونی !!
شنبه 13 تیر 1394 12:47
-
ماهی های مرده
شنبه 13 تیر 1394 12:44
تنها ماهی های مرده هستند که با مسیر آب حرکت میکنند.
-
عاشق شده ام بر تو
پنجشنبه 11 تیر 1394 14:26
-
مثل فرمانروای بی لشکر...
پنجشنبه 11 تیر 1394 14:21
مثل فرمانروای بی لشکر ، تازه دیدم شکست یعنی چه ! عاشقش هستم و نمی فهمم دیگر او رفته است یعنی چه ! من همانند جلگه ها هستم تو که از سوی صخره می آیی جای من نیستی نمی دانی ، معنی سطح پست یعنی چه ! غرق در چله های انگورت ، دل به دنیای محتسب زده ام تو نفهمیده ای سر و سِرِّ _ تاک با حال مست یعنی چه ! من و یک عمر دل به تو...
-
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند
پنجشنبه 11 تیر 1394 14:06
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت قسمت این است بنا نیست که تغییر کند گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم که مگر...
-
دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست
پنجشنبه 11 تیر 1394 13:59
دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست ساده مثل عامل تاراج "بانک صادرات" قلب من را برده ای ، دستم به جایی بند نیست می شود پایان تلخ عاشقی را حدس زد پاسخ عاشق ولی چیزی بجز لبخند نیست اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست من فقط با وصف...
-
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
پنجشنبه 11 تیر 1394 13:56
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی با توام ! خانه ی تنهایی من دور که نیست آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد پردرد است ولی مثل تو مغرور که نیست نازنین! عشق که نه ، اخم شما قسمت ماست عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی...
-
چشم بستم که شدم غرق خیالی الکی
پنجشنبه 11 تیر 1394 13:53
چشم بستم که شدم غرق خیالی الکی قصه ی عاشقی و شوق وصالی الکی فرض کردم که تو هم عاشق چشمم شدی و... همه ی دلخوشیم فرض محالی الکی پر کشیدیم چه نقاشی زیبایی شد آسمانی الکی با پر و بالی الکی "درس خواندی؟ چه خبر ؟ حال شما؟ خوبی که؟" عشق پنهانی من پشت سؤالی الکی ! "روز هجران و شب فرقت یار آخر شد" ما رسیدیم...
-
گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد
پنجشنبه 11 تیر 1394 13:47
گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد یک گنه کار فراریست امان می خواهد گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد رفتنی نیست، دو چشم نگران می خواهد قصه ی دست من و موی تو هم طولانیست وصف آن بیشتر از عمر زمان می خواهد عاشقی بار کمی نیست کمر می شکند خود کشی کار کمی نیست توان می خواهد چشم من گاه در آیینه تو را می بیند هر که هر چیز...
-
تا لب سرخ تو دارد تب حوایی را
پنجشنبه 11 تیر 1394 13:40
تا لب سرخ تو دارد تب حوایی را آدمی نیست که نشناخته رسوایی را یوسف مصر دلش شور تو را خواهد زد تو اگر کوک کنی ساز زلیخایی را باید از هرچه دوات است سیامشق کند میرعماد آن خط ابروی چلیپایی را با چه حالی به تماشا بنشینم امشب این به هم ریخته گیسوی تماشایی را تو اگر لطف کنی چند غزل بنشینی مفتخر میکنی امشب من و تنهایی را...
-
صدای خنده ی دنیا
پنجشنبه 11 تیر 1394 11:54
مدتهاست ک صدای خنده ی دنیا را نمیشنوم !!! عجب سکوت سنگینی کرده است دنیا ، روزه ی سکوت ... روزه ات قبول دنیا
-
سال ها پیش ازین به من گفتی
چهارشنبه 10 تیر 1394 14:30
سال ها پیش ازین به من گفتی که «مرا هیچ دوست می داری؟» گونه ام گرم شد ز سرخی ی ِ شرم شاد و سرمست گفتمت «آری!» باز دیروز جهد می کردی که ز عهد قدیم یاد آرم سرد و بی اعتنا تو را گفتم که «دگر دوستت نمی دارم!» ذره های تنم فغان کردند که، خدا را! دروغ می گوید جز تو نامی ز کس نمی آرد جز تو کامی ز کس نمی جوید تا گلویم رسید...
-
زنی به هیأت دوشیزه های دربار است
چهارشنبه 10 تیر 1394 14:10
زنی به هیأت دوشیزه های دربار است که چشم روشنِ او قهوه های قاجار است مرا کشیده به صدسال پیش و میگوید: برای شاعرِ مشروطه، عاشقی عار است مرا کشانده به شیراز دورهی سعدی خجالتم بدهد؛ بهتر از تو بسیار است دو چشم عطری او آهوان تاتار است زنی که هفت قدم در نرفته عطار است شبی گره شد و روزی به کار من افتاد زنی که حلقهی موی...
-
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
چهارشنبه 10 تیر 1394 13:53
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم حال همه خوب است ، من اما نگرانم در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر مثل خوره افتاده به جانم که بمانم چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟! انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟!...
-
پابند کفشهای سیاه سفر نشو
چهارشنبه 10 تیر 1394 13:50
پابند کفشهای سیاه سفر نشو یا دست کم بخاط من دیرتر برو دارم نگاه می کنم و حرص می خورم امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای حالا شکستنی ترم از شاخه های مو موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو - به به مبارک است : دل خوش - لباس نو دارند سور وسات عروسی می آورند از کوچه های سرد به آغوش گرم تو هی پا...
-
درد من نیست ، که این درد پریشانی هاست
چهارشنبه 10 تیر 1394 13:33
درد من نیست ، که این درد پریشانی هاست این جنون لازمۀ کوچ بیابانی هاست پشت من پهنه ی زخم است ، ولی شهر هنوز اولین دغدغه اش پینه ی پیشانی هاست از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود ؟ به کجا می روم این راه پشیمانی هاست چند وقتی است که بی حوصله ام ، بی شعرم چشمهای تو ولی رمز غزل خوانی هاست من کمی بیشتر از عشق تو را می فهمم...
-
ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ
یکشنبه 7 تیر 1394 12:57
ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ , ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﯿﻎ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢ .. ﺑﮕﻔﺘﻢ : ﺧﺎﻟﻘﺎ , ﻳﺎﺭﺏ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﺘﻢ؟ ﮐﺠﺎﺋﯽ ﺗﻮ؟ ﭼﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ؟ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺍﺯﻗﻠﺒﻢ؟ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺴﺘﯽ ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ؟ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻡ ﭼﻪ ﻣﯿﺠﻮﺋﯽ؟ ﺗﻮ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ ... ﺗﻮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺯ ﻓﺮﻫﺎﺩﺵ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ ... ﺳﭙﺮﺩﻯ ﺗﯿﻎ ﺑﺮ ﻇﺎﻟﻢ , ﺑﻪ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻥ جفا ﮐﺮﺩﯼ ... ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﺭﺕ , ﺗﻮ ﻇﻠﻢ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩﯼ...
-
ﻧﮕﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﮕﺎﻫﺖ، اﻟﮑﯽ
یکشنبه 7 تیر 1394 12:45
ﻧﮕﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﮕﺎﻫﺖ، اﻟﮑﯽ ﻣﺜلاً رﻓﺘﻪ ﺯ ﺳﺮ ،ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ! . ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺻلاً ﭼﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﻣﯿﺎﯾﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ ﻣﺜلاً ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻫﺎﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ! . ﻫﺮﺷﺐ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﻭﻝ ﺷﺐ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻣﺜلاً ﻏﻢ ﻧﺸﺪﻩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ! . ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺗﻮ، با ﺧﺒﺮﻧﺪ ﻣﺜلاً ﻧﯿﺴﺖ ﺩﻟﻢ ﺍﻫﻞ ﺷﮑﺎﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ ! . ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﺘﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﻣﺜلاً...
-
کودکی بودم معلم گفت ماهی فرض کن
یکشنبه 7 تیر 1394 12:33
کودکی بودم معلم گفت ماهی فرض کن اسمانی پر ستاره شامگاهی فرض کن ساده خندیدم فقط غرق سخن هایش شدم گفت حالا در همین شب سر پناهی فرض کن من نفهمیدم که معنای دقیق فرض چیست باز هم می گفت حالا یک دو راهی فرض کن یک هو پرسیدم تصور چیست؟ با لبخند گفت هر چه را هرگز نداری گاه گاهی فرض کن! حیف ...بعداز سال ها هر روز می گویم به خود...
-
«ﺧﺴﺘﻪ»
شنبه 6 تیر 1394 00:04
«ﺧﺴﺘﻪ» کسی ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ؛ « خسته» کسیه که نمیتونه ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ!
-
سخته...
جمعه 5 تیر 1394 23:51
-
سنگ در برکه می اندازی و می پنداری
جمعه 5 تیر 1394 23:47
سنگ در برکه می اندازی و می پنداری با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد کِی به انداختـنِ سنگ پیـاپـی در آب مـاه را میشود از حافظۀ آب گرفت؟! فاضل نظری
-
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
پنجشنبه 4 تیر 1394 13:12
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز با همان...
-
نـوشتم نـامه ای بهر تـو ای عطرِ پریشانی
پنجشنبه 4 تیر 1394 12:58
نـوشتم نـامه ای بهر تـو ای عطرِ پریشانی خطوطِ مبهمی از لای به لایِ دسـتِ لرزانی که ای آرامشِ پنهـانِ پشـتِ پلـکهای من معمـایِ دلِ ایـن شـاعرِ در حـال ویـرانی صدایت را ، نگاهت را ، به این اشعار برگردان جوابم ده، نگاهی کن، بکش آهی، بده جانی تو هستی در دلم اما ! کنارم نیستی جانا تو مثل رازِ شعری ، این میانه سخت پنهانی...
-
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
جمعه 29 خرداد 1394 04:33
استاد شهریار وقتی معشوقه اش رو روز سیزده به در با همسر وبچه به بغل می بینه... : سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق...