یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

غم و غصه

کاش غم و غصه هم قیمتی داشت،



مجانی است لعنتی، همه میخورند!!!


چــروک می شـوید

خودتــان را ،



در قلـــب هیـچ آدمـی نچپـانید ؛



جــا نمی شـوید ، فقـط چــروک می شـوید ... !



تاوان

برای بزرگ شدن


زندگی


خیلی چیزا رو به آدم تحمیل میکنه


ک بیشترشونو دوست نداری


چ حس خوبیه وقتی میدونی


این زندگی همیشگی نیست


ی روزی میرسی ب خط پایان...











بدترین درد زندگی

بدترین درد زندگی اینه ک


کسایی واست نسخه تجویز میکنن


ک خودشون تو کار خودشون موندن


اما تا یکی رو میبینن از زندگی بریده


شروع میکنن نصیحت


اخه عزیز من تو اگه دکتری قبل از هرچیز


ی نسخه واسه خودت تجویز کن


ک من باورت کنم


تازگیا

تازگیا دلم که میگیره ،


تهش نگاه میکنم به آسمون،


نه شماره های توی  گوشیم..



شب های تنهایی

من از شب های تنهایی، هزاران داستان دارم

درون دل نمی دانی، چه اندوهی نهان دارم

 

چه می پرسی زسوز دل، که چون شمع سحرگاهی

زعشق بی سرانجامم، بسی آتش به جان دارم

 

به باد نیستی دادم اگر خاکستر عمرم

ولی شادم که عشقت را به سینه جاودان دارم

 

بیا ای آرزوی دل، دمی بشنو نوای دل

که این آوای مشتاقی، به یادت هرزمان دارم

 

روم کُنجی به خاموشی، کنم سر زیر پر بی تو

نه دیگر شوق پروازی، نه میل آشیان دارم

 

به یاد آن شب وصلی که در پایت به سَر کردم

کنون عمریست کز حسرت، دوچشم خونفشان دارم

 

به جامی تازه کن ساقی، خدارا کام خشکم را

که من امشب زناکامی، غمی بس بیکران دارم

 

پس از آن با تو بودن ها، در آغوشت غنودن ها

دگر اکنون چه امیدی ،به بودن در جهان دارم


" ضیاء مصباحی "


ازین به بعد...

از این به بعد اگر بی بهانه گریه کنم

به من نخند و نگو مخفیانه گریه کنم


همان ترانه که با هم به خنده می خواندیم

زمان آن شده با آن ترانه گریه کنم


زمانه خواست که دود از سرم بلند شود

زمانه خواست ته قهوه خانه گریه کنم


تمام عمر به ساز زمانه رقصیدم

بگو چگونه به ساز زمانه گریه کنم؟


تو در مقابل و ایمان و عقل پشت سرم

مرددم چه کنم در میانه گریه کنم؟


تو را فقط برسانم به خانه ات.. خود را

سریعتر برسانم به خانه گریه کنم.

 

صادق فغانی


راحت بخواب



 راحت بخواب ای شهر ! آن دیوانه مرده است

در پیله ی ابریشمش پروانه مرده است!


در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست

آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است


یک عمر زیر پا لگد کردند او را

اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است

 

گنجشکها ! از شانه‌هایم برنخیزید

روزی درختی زیر این ویرانه مرده است


دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش

آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است...

 

 


"فاضل نظری"



روحش شاد...



مصلحت


مدتهاست مصلحتی شده ام

 

خوب ب____ودن مصلحتی

 

خنده ه_____ای مصلحتی

 

 ایستادن ه___ای مصلحتی

 

با این حال کاش یکبارم تورا

 

مصلحتی حس می کردم ...



جای خالی

آنــــــــــــقدرجای توخالیست که


هیچـــ گــزینه ای آن راپرنمیکند...


حــــــــتی تــــمام مــــــــــــوارد