یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

چقدر مهربان رفتی !

من سرم درد میکند،

برای “دعواهایی” که با هم “نکردیم”


لعنتی ،


چقدر مهربان رفتی !

نمیدانم چرا افتاد در دستم انار تو

نمیدانم چرا افتاد در دستم انار تو

چگونه دانه هایم ریخت پای شاخسار تو


مجابم کن..بدانم!کی شدم آن دشت بی تابی

که می تازند در من اسب های بی سوارتو؟


به نارنج و به باد مشرقی حساسیت دارم

به هر عطری که دل را می کشد سوی دیار تو


چه می کردی اگر یک روز دنیا مال ما می شد

تمام جاده ها این سو و من آن سو کنار تو


بیا روراست باش و گفتنی ها را بگو بامن

که دلگیرم هنوز از جمله های درد دار تو


به پر حرفی نیازی نیست،میدانم که میدانی

زمستان مانده در تقویم روحم تا بهار تو


حسنا محمدزاده



نگــرانم...!

"این چیست که چون دلهره، افتاده به جانم؟


حال همه خـــوب است؛ من اما، نگــرانم...!"


فاضل نظری


من مجبور شدم "فاصله"را...!


و تو خندیدی من مجبور شدم "فاصله"را...!

ساده از دست ندادم دل پر حوصله را


من "برادر"شده بودم و "برادر"باید

وقت دیدار رعایت کند این "فاصله"را


دهه ی شصتی دیوانه یکبار عاشق

خواست تا خرج کند این کپن باطله را


عشق!آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ

دانه انداختی از شرم ندیدم تله را


و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم

با تو برگشتم ومجبور شدم قافله را...!


عشق گاهی سبب گم شدن از خاطره هاست

خواستم باز کنم با تو سر این گله را


عبدالجبار کاکایی


نیستی...

حالم بد است مثل زمانی که نیستی !
دردا که تو همیشه همانی که نیستی !


وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای

وقتی که نیستی نگرانی که نیستی !


عاشق که می شوی نگران خودت نباش

عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی !


با عشق هر کجا بروی ، حیّ  و حاضری

دربند این خیال نمانی که نیستی !


تا چند من غزل بنویسم ؛ که هستی و

تو با دلی گرفته بخوانی ، که نیستی !


من بی تو در غریب ترین شهر عالمم

بی من تو در کجای جهانی ، که نیستی ؟


شاعر:؟




نگاه با نمک

گرچه به طلسم عشق شک داری تو
شخصیت بی قرین و تک داری تو


ترسم که نگاه من ترک بردارد

ازبس که نگاه با نمک داری تو


ناصر بقالی

معشوقی که خود معشوقها دارد


مبر پای قمار عشق ای دل-باز- هستت را

ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را

 

مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان

که ویران میکند این "نقش ایوان" "پای بست" ات را

 

همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست

کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!

 

تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا

که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را

 

تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد

رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را...

 

حسین زحمتکش




من تو را دوست دارم، تو اما ...

عشق من!‌ بی‌قرارم!‌ تو اما...
من تو را دوست دارم، تو اما ...

من فراموشی خاطراتم
احتمالاً‌ غبارم، تو اما...

هیچ‌کس این طرف‌ها ندارد
هیچ کاری به کارم، تو اما...

گوش کن، من رگِ خشکِ باغم
من کجا جویبارم، تو اما...

برگ زردم، بله، ‌می‌پذیرم
پوچ و بی‌اعتبارم، تو اما...

چهرة دردناک و تبسم؟
خنده‌ای مستعارم، تو اما...

بی‌پناهم، سپر هم ندارم
چشم اسفندیارم،‌ تو اما...

صورتم سرخ ... آری، قشنگ است
از درون هم انارم، تو اما...

فصل‌ها از بهارم گذشتند
خب، تمام است کارم، تو اما...

گفتمت: فصل خوبی است، گفتی:
خسته‌ام، کار دارم، تو اما...

***

باز در چشم من خیره ماندی
باز بی‌اختیارم، تو اما...

قلعه‌ای ماسه‌ام روی ساحل
سخت ناپایدارم، تو اما...

زخم، پاشیده شب را به جانم
مرگ دنباله‌دارم، تو اما...

بی تو ای ماه!‌ ای ماه!‌ ای ماه!‌
ظلمت روزگارم، تو اما...

شیهة اسب من را خریدند
این هم از افتخارم، تو اما...

ابر در ابر در ابر در ابر
در خودم سوگوارم، تو اما...

آخرین سرفة یک مسافر
سوت سرد قطارم، تو اما...

من خودت را به تو می‌سپارم
جز تو چیزی ندارم، تو اما...


محمد رمضانی فرخانی

و خامت شدم با همین حرف‌ها

سه حرف قشنگ -اولین حرف‌ها-

که عشق است و زیبا ترین حرف‌ها


به شوق نگاهت غزل پا گرفت

به ذوق تو شد دستچین حرف‌ها


تو گفتی از این حرف‌ها بگذریم

و خامت شدم با همین حرف‌ها


دوباره جنون بود و آن کارها

که خواندی به گوشم از این حرف‌ها


به پایان رسیدیم و بیچاره من!

که می‌ترسم از آخرین حرف‌ها


جواد زهتاب



گاهی

گاهی؛


دلـش فقط یک دوستت دارم می خواهد،


که نمیــرد