حالم بد است مثل زمانی که نیستی !
دردا که تو همیشه همانی که نیستی !
وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای
وقتی که نیستی نگرانی که نیستی !
عاشق که می شوی نگران خودت نباش
عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی !
با عشق هر کجا بروی ، حیّ و حاضری
دربند این خیال نمانی که نیستی !
تا چند من غزل بنویسم ؛ که هستی و
تو با دلی گرفته بخوانی ، که نیستی !
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی ، که نیستی ؟
شاعر:؟
مبر پای قمار عشق ای دل-باز- هستت را
ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را
مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان
که ویران میکند این "نقش ایوان" "پای بست" ات را
همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست
کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!
تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا
که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را...
حسین زحمتکش
سه حرف قشنگ -اولین حرفها-
که عشق است و زیبا ترین حرفها
به شوق نگاهت غزل پا گرفت
به ذوق تو شد دستچین حرفها
تو گفتی از این حرفها بگذریم
و خامت شدم با همین حرفها
دوباره جنون بود و آن کارها
که خواندی به گوشم از این حرفها
به پایان رسیدیم و بیچاره من!
که میترسم از آخرین حرفها
جواد زهتاب
شاید
این برای بی نهایت مین بار است
که می گویم دوستت دارم
با دارم دارم که آغوش پر نمی شود
کمی نزدیکتر بیا خسیس ...
{ بهرنگ قاسمی }