؟؟؟
باور کن بعضی دردها گفتنی نیست رفیق...
نگو محرم نمیدانمت!!!
نه....
تو مَحرم ترینی بر من....
اما بعضی دردها گفتن ندارد....
مرور بعضی دردها آنقَدَر درد دارد که تکرارش حتی برای خودم هم سَنگین است...
آنقَدَر سنگین که به زانو می اندازد مرا...
بغض چشمانم را که دیدی بغض نکن...
لرزش دستهایم را که دیدی هیچ نگو... فَقط دستم را بگیری کافیست...
هیچ نگو...
بعضی دردها با دلداری سَبُک نِمیشوند... بِخُدا بیشتر دردم می آید...
بعضی دردها بــــــــ ـــــَد دردی هستند رِفیق..بد دردی...
دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوب
فرمانده ی شرمنده ی یک لشگر مغلوب
فرعون به گل مانده ی افسانه ی نیلم
هر بار شود گوشه ی چشمان تو مرطوب
شیرینی خرما ، عسل و شهد زیاد است
اما نه به اندازه ی لبخند تو مطلوب
چشمان تو فیروزه و لبهات عقیق است
احسنت به دستی که تراشیده تورا خوب
امیر سهرابی