یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

عاشق از این دست کجاست؟

دیوانه تر از من...
چه کسی هست ،کجاست؟

یک عاشق این گونه
 از این دست کجاست؟

تا اخم کنی،دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر بزند

تا بغض کنی، درهم و بیچاره شود
تا آه کشی ،بند دلش پاره شود

علیرضا آذر






عطر یادت

در میان گلها عطر یادت را می بویم

آسمانی تر از آنی که به نوشتن درآیی !


صدایم کن

صدایم کن تا مرا در آغوش کشد زندگی

همانند پروانه ای سبک در آغوش گلبرگها

صدایم کن تا زیبا شود صدای زندگی

همانند خش خش برگ های پاییز بر سنگ فرش خیال

صدایم کن تا بند بند وجودم فدایت شود

آنگونه که حرف نامم را آوا میکنی

صدایم کن تا خشتی تازه نهم برین ویرانه

صدایم کن تا از قفس پرواز کنم سوی آسمان

صدایم کن…


واژه ی غریبیست عشق...

واژه ی غریبیست عشق...

لحظه ای آبادت میسازد، لحظه ای ویران!

لحظه ای پادشاهی، لحظه ای گدا

پر است از فراز و نشیب، دوری و نزدیکی

تضاد و تفاهم، شک و یقین...

عجیب قدرتمند است و جادو میکند!

خانه ات آباد، ویرانگر لحظه هایم

برقرار باشی در دلم تا همیشه

ای فاتح شبهای با تو بودنم

... ای عشق...


مرا کم دوست داشته باش اما...!

مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش !

 

این وزن آواز من است :

عشقی که گرم و شدید است

زود می سوزد و خاموش می شود

من سرمای تو را نمی خواهم

و نه ضعف یا گستاخی ات را !

عشقی که دیر بپاید ، شتابی ندارد

گویی که برای همه ی عمر ، وقت دارد 

مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش !

این وزن آواز من است :

اگر مرا بسیار دوست بداری

شاید حس تو صادقانه نباشد

کمتر دوستم بدار

تا عشقت ناگهان به پایان نرسد !

من به کم هم قانعم

و اگر عشق تو اندک ، اما صادقانه باشد ، من راضی ام

دوستی پایدارتر ، از هرچیزی بالاتر است .

مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش !

 

 

 

"امیلی دیکنسون"




در سایه ی یک نگـــاه

در سایه ی یک نگـــاه

گاهی می توان دمی آسود
در جاری یک صـــدا

گاهی می توان غرق بودن شد
در حجم بودن عـشــق

گاهی می توان هیچ شد
در اوج یک آسمان مـهـــر

گاهی می توان از هزاران قله گذشت

می توان در هجوم تمام هستها نیست شد

و در برابر تمام نبودنها به یک بـــودن بالید


مرا،آتش صدا کن

مرا،آتش صدا کن.......
تا بسوزانم سراپایت.
مرا،باران صلا ده......
تا ببارم برعطش هایت.
خیالی،
وعده ای،
وهمی،
امیدی،
مژده ای،
یادی،

به هرنامم که خوش داری.........
تو بارم ده به دنیایت.

اگر در من هنوز آلایشی از مار می بینی،

کمک کن تا از این پیروزتر باشم در اغوایت......

حسین منزوی

غیرت غم

بنازم غیرت غم را

دمی نگذاشت تنهایم




دلشوره های من زنان شهر را...




دلشوره ها دروغ نمی گویند
هر بار از سایه ی زنی
که مرا بیشتر از او دوست داشتی!،
ترسیدم
چندانی نکشید
که سایه ی سرش بر دیوار
تور درازی درآورد!...
شبیه سایه ی خنجر
در دست کاکا
بر پشت داش آکل
در دست تو و آن سایه ی تور به سر
بر پشت من

دلشوره های من زنان شهر را، عروس
زنان شهر را، مادر
زنان شهر را، عشق
می کنند!

و عشق می کند آینده
که مرا
آرزو به گور برده
در گور بخواباند

مهدیه لطیفی

برای شادی روحم کمی غزل لطفا



برای شادی روحم کمی غزل لطفا
دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا

همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا
به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا !

مرا به حال خودم ول کنید آدم ها
فقط برای کمی گریه لا اقل، لطفا

کسی میان شما عشق را نمی فهمد
ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا

کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا
به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا

"به زور آمده بودم، به اختیار مرا"
ببر به آخر دنیا از این محل لطفا

نمانده راه زیادی، کنار قبرستان
پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا

فرزاد نظافتی