یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

زندگی ام ؛

زندگی ام ؛

تاتر زیبایی بود

روی صحنه ؛ همه چیز عالی....

تمام صندلیهای دورم ؛ همیشه خالی ...

چیستا یثربی




گاهی نمی شود...


گاهی نمی شود...
نمی شود با جماعت آدم ها جفت شد
امان از وقت هایی که نمی شود


زمین و آسمان را هم که به هم بدوزی   

روی بلندترین بام شهر هم که بایستی،
وقتی قرار بر نشدن باشد، باز نمی شود


ستاره ها را نشانه بگیری،

از کوه ها الگو برداری
و به ماه آرزوهایت را بگویی،


بخواهد که روزگارت را پر از بی کسی کند،

کار خودش را به نحو احسنت انجام می دهد


حتی همین کلمات هم

قادر به محو کردن خیلی چیزها نیستند


در عجب می مانی که طبیعت و آدم هایش

و حتی این کلمات

همه و همه بیکار و مستاصل می مانند

تا کسی بیاید وفرشته ی نجاتت شود


آدمی از جنس خودت باید باشد

که تو را درک کند،

به تو قدرت بدهد


اعتماد به نفست را تقویت کند

و پا به پایت بیاید
تا خوب شوی و ادامه دهی


یک نفر که حال و روزت را بفهمد

و بیش تر از خودت بشناسدت

و باورت داشته باشد


به همین اندازه که بودنش تو را خاطر جمع می کند،
نبودنش و نداشتنتش

از هر چه بودن و نفس کشیدن است،

بیزارت می کند


امان از نداشتن چنین آدمی

امان از تنها شدن


امان از کلمات که بیش تر از هر چیزی

تو را در خودت فرو می برند

و با هر واژه ی تکان دهنده ای

گمت می کنند میان سرگردانی

و بی برگی میان ازدحام برگ ها


امان از تمام نداشتن ها...


شیما سبحانی




کاش مریض باشی ولی تنها نباشی ...!

خیلی ها فکر می کنند سلامتی بزرگ ترین نعمت است ،
ولی سخت در اشتباهند !
وقتی سالم باشی و در تنهایی پرپر بزنی، آنی مرض میگیری،
غم از در و دیوارت می بارد، کپک میزنی.
کاش مریض باشی ولی تنها نباشی ...!

#عباس_ معروفی

باید امشب ...

باید امشب چمدانی را
که به اندازه یک پیرهن است
بردارم و به سمتی بروم

سهراب سپهری

عـــــزیزانی هستند که

عـــــزیزانی هستند که
هیچ وقت تـــَــرکِت نمیکنن
امـــــّـــا . . .
خوب بلدن کاری کنن که خودت ،
یواش ، یواش ،
 پاورچین ، پاورچین ،
 ترکشون کنی!

این نامه را در قطار بخوان

این نامه را در قطار بخوان
باز کردی اگر چمدانت را
دنبال خاطره هایی نگرد که هرگز نمی خواستی از تو جدا شوند.
آن ها را من برداشتم تا سنگین نشود بارتو
و جا باشد برای خاطرات جدیدت.
برای من
این چمدان کوچک و این راه دراز هم می تواند
بهانه فردا شود.

کلوناریس

گاهی ادای رفتن در می آوری

گاهی ادای رفتن در می آوری
فقط خودت میدانی که
چمدانت خالیست و
 پایت نای رفتن و
دلت قصد کندن ندارد
ادای رفتن در می آوری
بلکه دستی
از آستین درآید و
دودستی بازویت را بچسبد و
چشمی اشک آلود
زل بزند توی چشمانت و
بگوید
بمان !
و
تو چقدر به شنیدنش محتاجی ...
گاهی ادای رفتنی ها را در می آوری
بلکه به خودت
ثابت کنی
کسی خواهان ماندنت هست هنوز
و
وای از وقتی که نباشد کسی ...
با چمدان خالی و
پای بی اراده و
دل جامانده
کجا میشود رفت ؟؟
 کجا ...؟

هستی_دارایی

نگران نباش!

نگران نباش!
یلدا رفت
دیگر شبهای نبودن
کوتاه میشود عزیز....

افشین صالحی

و این منم

و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست های سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم

فروغ فرخزاد

غمی دارم ز دلتنگی

غمی دارم ز دلتنگی
اگر  گویم زبان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
خودم تنها
دلم تنها
وجودم بی کس و تنها
در این شهر فراموشی  در این مستی و بیهوشی
 به دورافتاده ام تنها!